فیک جونگکوک:تاته مائه
فیکجونگکوک:تاتهمائه
part⁶
ساعتها بود شلاق رو به بدن ظریف دختر میزد
غرق خون شده بود
بقدری بیجون شده بود که دربرابر ضربههای شلاق هیج واکنشی نشون نمیداد
هنوز بیهوش نشده بود ولی آرزو میکرد ای کاش بیهوش میشد تا این درد رو نکشه
خون زیادی از دست داده بود نمیتونست درست اطرافش رو ببینه
دست از شلاق زدن به دختر کشید و شلاقو به روی زمین پرت کرد
روی پاهاش نشست تا بتونه صورت دختر که به طرف پایینه ببینه
چونهاَو گرفت و به بالا آورد، خندهای کوچیکی کرد
~ صورت خوشگلت پر خون شده ولی هنوزم جذابه
کمکم داشت بیهوش میشد
سمت چاقوی رفت و برش داشت و روی هوا تکونش میداد
~ حیف شد صورت خوشگلت پر زخمه، امیدوارم زود خوب شه
چاقو رو روی بَدن دختر میکشید
درد بدی کل بدن دختر رو گرفت
بیصدا اشک میریخت
با چاقو زخم های سطحی روی بَنش مینداخت
~ عجب دوره زمونهای شده مگه نه ا.ت؟
~ تا قبل از آشنایی باهاش زندگی شادی داشتی ولی بهت قول میدم زندگی خوبی با جئون نداری، هروز قراره که از عشق اون زجر بکشی
~ دوست داشته شدن قشنگه، دوست داشتن هم زجر داره ولی دوست داشتن یه مافیا مساوی با مرگه
روبهروی دختر ایستاد
آروم سرشو به طرفش بالا آورد و با چشمانش پُر از اشک بهش نگاه کرد
~ از من گفتن بود، ازش دست بکش
لبخندی غمگینی زد
" ای کاش میشد ولی این نشدنیه، عشق فرق داره قلب نمیتونه دست برداره "a.t
با چهرهای خشک بهش نگاه میکرد
~ حتی اگه با دادن جونت باشه؟
" حتی اگه با دادن جونم باشه "a.t
زنجیر بزرگی بر داشت
~ پس باید بخاطر عشقت درد بکشی ا.ت
با زنجیر محکم به بدت دختر زد
با زدن اولین ضربه دختر از حال رفت و دیگه چیزی احساس نکرد
ولی اون مَرد هنوز به زدن ادامه میداد تا وقتی که جئون رسید
صدای گلوله کل محیط رو برداشت
به ضربهای محکمی وارد اتاق شد
~ فکر نمیکردم اینقدر زود برسی
نگاهشو به دختر داد
وقتی حالت دختر رو دید خون جلو چشمشو گرفت
" حرومزاده "jk
و به طرفش هجوم برد
شروع به زدنش کرد
خون روی صورتش رو گرفته
مشتش پر خون شده بود
از روش بلند و با پاش محکم به شکمش زد میشد صدای شکستن استخونهای بدنش رو نشید
اسلحهشو بیرون اورد و به طرفش کشید تا خواست ماشه رو بکشه جیمین جلوش گرفت
" نکن جونگکوک بعداً خودمون حسابشو کامل میرسیم "Jimin
دستی رو شونش امد
" الان اولیتت ا.تنه برو ببرش بیرون وضعیتش خوب نیست "Taehyung
نفس عمیقی کشید
اسحله رو پایین اورد و داخل کمریش گذاشت
نزدیک دختر رفت جلوش ایستاد
دستاش که با طناب به صندلی بسته شده بود رو باز کرد و برایداستایل بغلش کرد و به بیرون رفت
سوار ماشین شد و به طرفش عمارت بزرگش رفت
دختر رو داخل اتاق برد روی تخت خوابوند و دکتر رو خبر کرد
part⁶
ساعتها بود شلاق رو به بدن ظریف دختر میزد
غرق خون شده بود
بقدری بیجون شده بود که دربرابر ضربههای شلاق هیج واکنشی نشون نمیداد
هنوز بیهوش نشده بود ولی آرزو میکرد ای کاش بیهوش میشد تا این درد رو نکشه
خون زیادی از دست داده بود نمیتونست درست اطرافش رو ببینه
دست از شلاق زدن به دختر کشید و شلاقو به روی زمین پرت کرد
روی پاهاش نشست تا بتونه صورت دختر که به طرف پایینه ببینه
چونهاَو گرفت و به بالا آورد، خندهای کوچیکی کرد
~ صورت خوشگلت پر خون شده ولی هنوزم جذابه
کمکم داشت بیهوش میشد
سمت چاقوی رفت و برش داشت و روی هوا تکونش میداد
~ حیف شد صورت خوشگلت پر زخمه، امیدوارم زود خوب شه
چاقو رو روی بَدن دختر میکشید
درد بدی کل بدن دختر رو گرفت
بیصدا اشک میریخت
با چاقو زخم های سطحی روی بَنش مینداخت
~ عجب دوره زمونهای شده مگه نه ا.ت؟
~ تا قبل از آشنایی باهاش زندگی شادی داشتی ولی بهت قول میدم زندگی خوبی با جئون نداری، هروز قراره که از عشق اون زجر بکشی
~ دوست داشته شدن قشنگه، دوست داشتن هم زجر داره ولی دوست داشتن یه مافیا مساوی با مرگه
روبهروی دختر ایستاد
آروم سرشو به طرفش بالا آورد و با چشمانش پُر از اشک بهش نگاه کرد
~ از من گفتن بود، ازش دست بکش
لبخندی غمگینی زد
" ای کاش میشد ولی این نشدنیه، عشق فرق داره قلب نمیتونه دست برداره "a.t
با چهرهای خشک بهش نگاه میکرد
~ حتی اگه با دادن جونت باشه؟
" حتی اگه با دادن جونم باشه "a.t
زنجیر بزرگی بر داشت
~ پس باید بخاطر عشقت درد بکشی ا.ت
با زنجیر محکم به بدت دختر زد
با زدن اولین ضربه دختر از حال رفت و دیگه چیزی احساس نکرد
ولی اون مَرد هنوز به زدن ادامه میداد تا وقتی که جئون رسید
صدای گلوله کل محیط رو برداشت
به ضربهای محکمی وارد اتاق شد
~ فکر نمیکردم اینقدر زود برسی
نگاهشو به دختر داد
وقتی حالت دختر رو دید خون جلو چشمشو گرفت
" حرومزاده "jk
و به طرفش هجوم برد
شروع به زدنش کرد
خون روی صورتش رو گرفته
مشتش پر خون شده بود
از روش بلند و با پاش محکم به شکمش زد میشد صدای شکستن استخونهای بدنش رو نشید
اسلحهشو بیرون اورد و به طرفش کشید تا خواست ماشه رو بکشه جیمین جلوش گرفت
" نکن جونگکوک بعداً خودمون حسابشو کامل میرسیم "Jimin
دستی رو شونش امد
" الان اولیتت ا.تنه برو ببرش بیرون وضعیتش خوب نیست "Taehyung
نفس عمیقی کشید
اسحله رو پایین اورد و داخل کمریش گذاشت
نزدیک دختر رفت جلوش ایستاد
دستاش که با طناب به صندلی بسته شده بود رو باز کرد و برایداستایل بغلش کرد و به بیرون رفت
سوار ماشین شد و به طرفش عمارت بزرگش رفت
دختر رو داخل اتاق برد روی تخت خوابوند و دکتر رو خبر کرد
۷.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.