رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۶۱
ستایش، بچه ها بیاید ناهار
ارسلان، کنار دیانا نشسته بودم دستمو کنار صندلیش گذاشتم کشیدمش کنار خودم
دیانا، متعجب به ارسلان نگاه کردم که نگاهم افتاد به بغلم عه علیرضا کنار منه هوف آقا ارسلان حسود و حساس آروم دم گوشش گفتم پسر حساس
ارسلان، لبخندی بهش زدم
ستایش، دیانا بخور دیگه آقا ارسلان بفرمایید
ارسلان، خیلی ممنون شروع کردیم به غذا
خوردم
... بعد غذا ..
ارسلان، دستتون درد نکنه
ستایش، نوش جان
دیانا، ستی میای حرف بزنیم
ستایش، نوچ کار دارم
دیانا، ستی رفت
ارسلان ، بیا پیش خودم با من حرف بزن
دیانا، رفتم نشستم تو بغلش
ارسلان، بوسه ای رو سرش زدم
دیانا، منم بوسه ای رو لپش زدم بعد چند دقیقه ستی با علیرضا اومدن
ارسلان، ما دیگه بریم
علیرضا، کجا بیشتر بمونید
دیانا، نه دیگه باید بریم
علیرضا، اسرار نمیکنم
ستایش، خوش اومدی
دیانا، ستی بعدا بهت زنگ میزنم
پارت ۶۱
ستایش، بچه ها بیاید ناهار
ارسلان، کنار دیانا نشسته بودم دستمو کنار صندلیش گذاشتم کشیدمش کنار خودم
دیانا، متعجب به ارسلان نگاه کردم که نگاهم افتاد به بغلم عه علیرضا کنار منه هوف آقا ارسلان حسود و حساس آروم دم گوشش گفتم پسر حساس
ارسلان، لبخندی بهش زدم
ستایش، دیانا بخور دیگه آقا ارسلان بفرمایید
ارسلان، خیلی ممنون شروع کردیم به غذا
خوردم
... بعد غذا ..
ارسلان، دستتون درد نکنه
ستایش، نوش جان
دیانا، ستی میای حرف بزنیم
ستایش، نوچ کار دارم
دیانا، ستی رفت
ارسلان ، بیا پیش خودم با من حرف بزن
دیانا، رفتم نشستم تو بغلش
ارسلان، بوسه ای رو سرش زدم
دیانا، منم بوسه ای رو لپش زدم بعد چند دقیقه ستی با علیرضا اومدن
ارسلان، ما دیگه بریم
علیرضا، کجا بیشتر بمونید
دیانا، نه دیگه باید بریم
علیرضا، اسرار نمیکنم
ستایش، خوش اومدی
دیانا، ستی بعدا بهت زنگ میزنم
۱۰.۴k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.