کاش خانه ای داشتم کنج قلبت!
کاش خانهای داشتم کنج قلبت!
با هر بار تپش قلبت یکبار خون در رگهای من جریان مییافت!
انوقت روزی چندبار دیوارههای دلت را غبار روبی میکردم که مبادا گرد غمی رویش بنشیند!
دلتنگ که میشدی، دست میبردم دریچههای قلبت را باز میکردم که راحتتر نفس بکشی و دلتنگی از دلت برود!
ناراحت که میشدی، مینشستم به نوازش دلت تا قلقلکت بیاید و لبخند بزنی!
خوشحال که بودی درون قلبت پای کوبی میکردم که دوپامین خونت چندبرابر افزایش پیدا کند و سر از پا نشناسی!
وقتی ترس به دلت راه پیدا میکرد میشدم آدرنالین که نجاتت دهم!
شبها درون قلبت لالایی میخواندم که آرام چشم روی هم بگذاری و روزها درون قلبت آواز میخواندم که دل گرم باشی!
میشدم گوشه نشین دلت!
و این خودش به تنهایی معنی خوشبختی است!
با هر بار تپش قلبت یکبار خون در رگهای من جریان مییافت!
انوقت روزی چندبار دیوارههای دلت را غبار روبی میکردم که مبادا گرد غمی رویش بنشیند!
دلتنگ که میشدی، دست میبردم دریچههای قلبت را باز میکردم که راحتتر نفس بکشی و دلتنگی از دلت برود!
ناراحت که میشدی، مینشستم به نوازش دلت تا قلقلکت بیاید و لبخند بزنی!
خوشحال که بودی درون قلبت پای کوبی میکردم که دوپامین خونت چندبرابر افزایش پیدا کند و سر از پا نشناسی!
وقتی ترس به دلت راه پیدا میکرد میشدم آدرنالین که نجاتت دهم!
شبها درون قلبت لالایی میخواندم که آرام چشم روی هم بگذاری و روزها درون قلبت آواز میخواندم که دل گرم باشی!
میشدم گوشه نشین دلت!
و این خودش به تنهایی معنی خوشبختی است!
۲۳.۰k
۰۵ دی ۱۴۰۲