ددی خشن
ددی خشن
پارت: 4
یامسوک ویو
لباس رو پوشیدم یکم باز بود اما بازم نصف زخم های رو بدنم معلوم شده بود
بیخیال بهتره زودتر برم تو اتاقش
اتاق منو ارباب از هم جدا بود من اتاقم اول راهرو عمارت بود و ارباب اتاقش اخر راهرو عمارت
در اتاق و زدم
کوک: بیا تو
یامسوک: لباسایی که گفته بودین و پوشیدم
با دیدن من اخم کرد که فک کردم از لباس خوشش نیومده ولی
کوک: نمیتونستی اون زخمای کوفتی و بپوشونی هان
یامسوک:...
کوک: انتظار داری بزارم با این زخما بیای جلو مهمونا
کوک ویو
دست یامسوک و گرفتم و بردم تو اتاقش
با کرم پودر جای زخمارو براش پوشوندم
کوک: الان بهتر شدی
یامسوک: اوهوم
کوک: درضمن جلو مهمونا بهم میگی کوک فهمیدی
یامسوک: چشم
کوک: اونجا هم باهام راحت حرف بزن
یامسوک:(سرشو به نشونه تایید تکون میده)
کوک: خوبه! بریم
یامسوک ویو
دستمو گرفت و از پله رفتیم پایین
دلیل زیاد بودن پله هارو نمیدونستم
حدود چهل و خورده ای پله بود
مامان ارباب منو برا پسرش انتخاب کرده بود و
برا همین من شدم زن ارباب
مهمونا زیاد بودن وهمشون داشتن به ما نگاه میکردن
ولی نگاهم افتاد به یه دختر
اخمام رفت توهم دختره لباسش زیادی باز و بود و از یه طرف نمیشد بهش گفت لباس!! کل دارو ندارش معلوم بود
ارباب که متوجه اخم من شده بود رد نگاهم و دنبال کرد انگار اونم از دختره بدش میومد
جین: کتک میخوای نه؟ نه واقعا دلتون کتک میخواید لایک کنید دیگه
پارت: 4
یامسوک ویو
لباس رو پوشیدم یکم باز بود اما بازم نصف زخم های رو بدنم معلوم شده بود
بیخیال بهتره زودتر برم تو اتاقش
اتاق منو ارباب از هم جدا بود من اتاقم اول راهرو عمارت بود و ارباب اتاقش اخر راهرو عمارت
در اتاق و زدم
کوک: بیا تو
یامسوک: لباسایی که گفته بودین و پوشیدم
با دیدن من اخم کرد که فک کردم از لباس خوشش نیومده ولی
کوک: نمیتونستی اون زخمای کوفتی و بپوشونی هان
یامسوک:...
کوک: انتظار داری بزارم با این زخما بیای جلو مهمونا
کوک ویو
دست یامسوک و گرفتم و بردم تو اتاقش
با کرم پودر جای زخمارو براش پوشوندم
کوک: الان بهتر شدی
یامسوک: اوهوم
کوک: درضمن جلو مهمونا بهم میگی کوک فهمیدی
یامسوک: چشم
کوک: اونجا هم باهام راحت حرف بزن
یامسوک:(سرشو به نشونه تایید تکون میده)
کوک: خوبه! بریم
یامسوک ویو
دستمو گرفت و از پله رفتیم پایین
دلیل زیاد بودن پله هارو نمیدونستم
حدود چهل و خورده ای پله بود
مامان ارباب منو برا پسرش انتخاب کرده بود و
برا همین من شدم زن ارباب
مهمونا زیاد بودن وهمشون داشتن به ما نگاه میکردن
ولی نگاهم افتاد به یه دختر
اخمام رفت توهم دختره لباسش زیادی باز و بود و از یه طرف نمیشد بهش گفت لباس!! کل دارو ندارش معلوم بود
ارباب که متوجه اخم من شده بود رد نگاهم و دنبال کرد انگار اونم از دختره بدش میومد
جین: کتک میخوای نه؟ نه واقعا دلتون کتک میخواید لایک کنید دیگه
۸.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.