My Smeraldo flower گل اسمرالدوی من
My Smeraldo flower (گل اسمرالدوی من )
Part 8
لیوان اب بر روی میز گذاشت و دست هاش بر روی دست های ات گذاشت و گفت
فلور : دخترم از وقتی اومدی فکرت اشفته اس و از یک چیزی ناراحتی بهم بگو ..... چی شده ....... کی ناراحتت کرده
ات دست های گرم فلور بیشتر گرفت و دندون هاش روی هم فشرد و با عصبانیت گفت
ات : خانم فلور چرا قرص هات نخوردی ....... یادت رفته دکتر بهت چی گفته بود
فلور : میدونم دخترم ..... میدونم نگرانمی ولی باید بهت بگم که خوابم برده بود ........
باش حق داری عصبانی بشی اما عصبانیت تو از جای دیگری نشات می گیره و نباید این رفتار هات سر کسی که مقصر اش نیست خالی کنی
ات فقط به فلور نگاه می کرد حق با اون بود درسته از دست کارهای سباستین خسته و عصبی بود اما نباید با فلور همچین رفتاری می کرد و فلور هم که کل جریان بین ات و سباستین فهمیده بود پس چشم هاش به ارومی روی هم گذاشت و سپس با لحن ملایم تری گفت
ات : خانم فلور من معذرت میخوام ...... بابت رفتار زشت و ناپسند ام عذر میخوام
فلور لبخندی به رفتارهای ات کرد و سپس گفت
فلور : خب دخترم از این به بعد باید بیشتر رو رفتار هات مسلط بشی هر روز با خودت تمرین کن نزار کسی زود تورو عصبانی کنه باش دخترم
ات در جواب لبخند فلور سرش را به معنای « بله » تکون داد و گفت
ات : باش تموم تلاش ام میکنم و نا امیدتون نمی کنم
سپس دست هاش از دست های فلور که تا اون موقع محکم گرفته بودتش خارج کرد و گفت
ات : فکر کنم گرسنه ات باش صبر کن برات نهار بیارم
از جای اش بلند شد به سمت اشپزخونه رفت غذا رو به همراه ترشی مخصوصی که خودش درست کرده بود داخل سینی گذاشت و به سمت فلور قدم برداشت
فلور به محض دیدن ترشی ، چشماش برق خاصی پیدا کرد و سپس با لحن هیجانی که نمیتونست کنترل اش کنه گفت
فلور : وای ات دخترم از کجا میدونستی من عاشق این غذا با ترشی ام
ات لبخندی از سر این رفتار هیجانی فلور زد و گفت
ات : خب بلاخره بعد این همه مدت زندگی کردن کنار شما بایدم یادم بمونه چی دوست داری و چی دوست نداری مگه نه
فلور : بله بله بایدم یادت بمونه
سپس هردو شروع به خندیدن کردند
....................
شب شده بود ات مثل همیشه کل خونه رو تر و تمیز کرد و ظرف های شسته شده سر جاش قرار داد و قبل از اینکه بره بخوابه راهی گلخونه اش شد تا سری به گل هاش بزنه
بعد از اینکه یک دل سیر با گل هاش درد و دل کرد وارد اتاق خواب اش شد لباس هاش با لباس خواب زیباش عوض کرد و با فکر فروختن گل هاش برای فردا به خواب عمیقی رفت
ادامه دارد .........
Part 8
لیوان اب بر روی میز گذاشت و دست هاش بر روی دست های ات گذاشت و گفت
فلور : دخترم از وقتی اومدی فکرت اشفته اس و از یک چیزی ناراحتی بهم بگو ..... چی شده ....... کی ناراحتت کرده
ات دست های گرم فلور بیشتر گرفت و دندون هاش روی هم فشرد و با عصبانیت گفت
ات : خانم فلور چرا قرص هات نخوردی ....... یادت رفته دکتر بهت چی گفته بود
فلور : میدونم دخترم ..... میدونم نگرانمی ولی باید بهت بگم که خوابم برده بود ........
باش حق داری عصبانی بشی اما عصبانیت تو از جای دیگری نشات می گیره و نباید این رفتار هات سر کسی که مقصر اش نیست خالی کنی
ات فقط به فلور نگاه می کرد حق با اون بود درسته از دست کارهای سباستین خسته و عصبی بود اما نباید با فلور همچین رفتاری می کرد و فلور هم که کل جریان بین ات و سباستین فهمیده بود پس چشم هاش به ارومی روی هم گذاشت و سپس با لحن ملایم تری گفت
ات : خانم فلور من معذرت میخوام ...... بابت رفتار زشت و ناپسند ام عذر میخوام
فلور لبخندی به رفتارهای ات کرد و سپس گفت
فلور : خب دخترم از این به بعد باید بیشتر رو رفتار هات مسلط بشی هر روز با خودت تمرین کن نزار کسی زود تورو عصبانی کنه باش دخترم
ات در جواب لبخند فلور سرش را به معنای « بله » تکون داد و گفت
ات : باش تموم تلاش ام میکنم و نا امیدتون نمی کنم
سپس دست هاش از دست های فلور که تا اون موقع محکم گرفته بودتش خارج کرد و گفت
ات : فکر کنم گرسنه ات باش صبر کن برات نهار بیارم
از جای اش بلند شد به سمت اشپزخونه رفت غذا رو به همراه ترشی مخصوصی که خودش درست کرده بود داخل سینی گذاشت و به سمت فلور قدم برداشت
فلور به محض دیدن ترشی ، چشماش برق خاصی پیدا کرد و سپس با لحن هیجانی که نمیتونست کنترل اش کنه گفت
فلور : وای ات دخترم از کجا میدونستی من عاشق این غذا با ترشی ام
ات لبخندی از سر این رفتار هیجانی فلور زد و گفت
ات : خب بلاخره بعد این همه مدت زندگی کردن کنار شما بایدم یادم بمونه چی دوست داری و چی دوست نداری مگه نه
فلور : بله بله بایدم یادت بمونه
سپس هردو شروع به خندیدن کردند
....................
شب شده بود ات مثل همیشه کل خونه رو تر و تمیز کرد و ظرف های شسته شده سر جاش قرار داد و قبل از اینکه بره بخوابه راهی گلخونه اش شد تا سری به گل هاش بزنه
بعد از اینکه یک دل سیر با گل هاش درد و دل کرد وارد اتاق خواب اش شد لباس هاش با لباس خواب زیباش عوض کرد و با فکر فروختن گل هاش برای فردا به خواب عمیقی رفت
ادامه دارد .........
- ۱۰.۹k
- ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط