My Smeraldo flower گل اسمرالدوی من

My Smeraldo flower (گل اسمرالدوی من )

Part 7

سباستینی که رفتن ات تماشا می کرد ، قطره اشکی از چشمان اش ریخت اما زودی اونو پاک کرد ، قلب اش شکسته شده بود

تموم این مدت عاشق ات بود و روز به روز علاقه اش به ات کمتر که نمی شد هیچ بیشتر هم می شد و اتی که روز به روز از سباستین متنفر تر می شد

با همون قلب شکسته اش و قیافه بهم ریخته اش سوار ماشین شد و راهی خونه شد

........................

ات به محض اینکه به خونه رسید خانم فلور صدا زد اما جوابی ازش دریافت نکرد

سبد اش جلوی در ورودی خونه بر روی زمین گذاشت و کفش هاش با دمپایی های خونه عوض کرد و به سمت اتاق فلور رفت و بعد از تقی که به در زد وارد اتاق شد

فلور دید که روی تخت اش دراز کشیده اول اش ترسید و هراسان به سمت اش رفت وقتی دید قفسه سینه اش بالا و پایین میشه و نفس میکشه با خیال راحت از اتاق خارج شد به سمت اشپزخونه رفت

بعد از خوردن نهار درست و حسابی که برای خودش پخته بود خسته و کوفته بر روی مبل نشست و مشغول خواندن کتاب مورد علاقه اش شد

کتاب اش داستان جالبی داشت
محتوایی عاشقانه ، رمانتیک ، ماجراجویانه

با هر صفحه ای که ازش می خوند غرق رویا و خیال میشد
رویا و خیال هایی که ساخته ذهن خود ات بود
انگاری کلمات کتاب با ذهن اش بازی می‌کردند و اونو وارد دنیای کتاب می کردن و به چالش می کشیدن

اگر به ات بود هیچگاه نمی خواست دست از خوندن بردارد چون برای لحظه ای هم که میشد اونو از دنیای پر از رنج و درد دور اش می کرد و میزاشت خود واقعی اش باش

کسی بدون اینکه چیزی از زندگی اش بدونه اونو قضاوت نمی کرد و براش تعیین و تکلیف نمی کرد و در اخر هم مجبور به تظاهر کردن چیزی که نیست نمی کرد بجای اینکه خود واقعی اش باش

........................

ات همون‌طور که غرق خواندن کتاب اش بود با شنیدن صدای فلور دست از خوندن برداشت تکه کاغذی لای کتاب به عنوان علامت گذاشت تا بعدا ادامه داستان بخوند و سپس از جای اش بلند شد و کتاب در قفسه سر جای اش گذاشت به سمت فلور رفت

دست فلور گرفت و کمک اش کرد بر روی مبل بشیند و سپس عصاش از دست اش گرفت و کنار مبل گذاشت خودش هم کنار اش نشست و گفت

ات : خانم فلور قرص هات خوردی

فلور که تا اون لحظه به کارهای ات نگاه می کرد به ارومی سرش به معنای « نه » تکون داد

ات از جای اش بلند شد به سمت کمد قرص ها رفت و سپس به اشپزخونه رفت و لیوانی برداشت و پر از اب کرد و به سمت فلور رفت و قرص به همراه اب به دست اش داد

فلور بعد از خوردن قرص هاش نگاهی به چهره ات انداخت از چهره اش معلوم بود که ناراحته و فکر اش هم به کل درگیره

لیوان اب بر روی میز گذاشت و دست هاش بر روی دست های ات گذاشت و گفت




ادامه دارد .........
دیدگاه ها (۰)

My Smeraldo flower (گل اسمرالدوی من )Part 8لیوان اب بر روی م...

My Smeraldo flower (گل اسمرالدوی من )Part 9امروز هم مثل دیرو...

My Smeraldo flower (گل اسمرالدوی من )Part 6ات با دیدن اون شخ...

My Smeraldo flower (گل اسمرالدوی من )Part 5ات کنار فواره بر ...

دوست پسر دمدمی مزاج

#شش_پارتی#هیونجین#درخواستیp²وقتی میفهمه بارداری... ات بالا ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط