پارت ۹۱ زندگی جونگمه
پارت ۹۱ زندگی جونگمه
تهیونگ:خیله خب تو هم برو استراحت کن
جونگمه:نمیتونم
تهیونگ:چرا
جونگمه:به نظرت با اینهمه اتفاق میتونم استراحت کنم همش احساس میکنم یه کاری رو انجام ندادم
تهیونگ:من میدونم چی
جونگمه:چی😳
تهیونگ:حفظ سلامتی؛اگه تو چیزیت بشه من سکته میکنم؛کوک از من بدتر.الانم میری یه ذره استراحت میکنی و بعد پامیشی هرکاری میخوای میکنی😠
جونگمه:هعی ول کن حوصله داریا😒
تهیونگ:ای خدا این آدم نیست به خدا😫
جونگمه:چرا🤨
تهیونگ:تو کله ی تو تیرم بزنن پامیشی میای خونه ملافت رو میشوری
جونگمه:دردت رو به کسی نگو
تهیونگ:چرا
جونگمه:خودت زجر میکشی بقیه هم زجر میدی
پس چرا باید بگی چه دردی داری
تهیونگ:یعنی الان حالت بده؟
جونگمه:نه
جونگمه اینرو گفت رو رفت حموم
کمرو گردن جونگمه پر خراش شده بود
وقتی رفت زیر دوش،آبی که داشت میریخت زمین خونی شد
جونگمه از درد گریش گرفت ولی هیچ صدای ازش خودش در نیاورد که کسی بفهمه حالش خوب نیست
تهیونگ رفت پرده هارو کشید از کابینت رامیون و از یخچال کیمچی آماده در آورد رامیون رو گذاشت تو آب داغ و کیمچی رو گرم کرد
جونگمه از حموم اومد دید رو میز دوتا کاسه هست
رفت لباسش رو برداشت برد اونیکی اوتاق پوشید
اومد بیرون تهیونگ گفت: بیا غذا بخوریم
جونگمه رفت نشست سر میز
تهیونگ فقط به جونگمه نگاه میکرد
جونگمه:چیزی شده🤨
تهیونگ:الان دیگه عشقت به کوک رسمی شد پس یعنی الان من تو هم فامیلیم خودتم میدونی من از داداش کوک بیشتر بهش نزدیک ترم
جونگمه:خب.بعدش
تهیونگ:هر اتفاقی اوفتادهر دردی داشتی باید بهم بگی
جونگمه:تو همینجوری خیلی نگرانمی دیگه بگم چی میشه
تهیونگ:بگو که بتونم کمکت کنم
جونگمه:فعلا حالم خوبه
تهیونگ:میدونم داری دروغ میگی
جونگمه:هعی نه بابا چه دردی باید داشته باشم
تهیونگ:خیله خب تو هم برو استراحت کن
جونگمه:نمیتونم
تهیونگ:چرا
جونگمه:به نظرت با اینهمه اتفاق میتونم استراحت کنم همش احساس میکنم یه کاری رو انجام ندادم
تهیونگ:من میدونم چی
جونگمه:چی😳
تهیونگ:حفظ سلامتی؛اگه تو چیزیت بشه من سکته میکنم؛کوک از من بدتر.الانم میری یه ذره استراحت میکنی و بعد پامیشی هرکاری میخوای میکنی😠
جونگمه:هعی ول کن حوصله داریا😒
تهیونگ:ای خدا این آدم نیست به خدا😫
جونگمه:چرا🤨
تهیونگ:تو کله ی تو تیرم بزنن پامیشی میای خونه ملافت رو میشوری
جونگمه:دردت رو به کسی نگو
تهیونگ:چرا
جونگمه:خودت زجر میکشی بقیه هم زجر میدی
پس چرا باید بگی چه دردی داری
تهیونگ:یعنی الان حالت بده؟
جونگمه:نه
جونگمه اینرو گفت رو رفت حموم
کمرو گردن جونگمه پر خراش شده بود
وقتی رفت زیر دوش،آبی که داشت میریخت زمین خونی شد
جونگمه از درد گریش گرفت ولی هیچ صدای ازش خودش در نیاورد که کسی بفهمه حالش خوب نیست
تهیونگ رفت پرده هارو کشید از کابینت رامیون و از یخچال کیمچی آماده در آورد رامیون رو گذاشت تو آب داغ و کیمچی رو گرم کرد
جونگمه از حموم اومد دید رو میز دوتا کاسه هست
رفت لباسش رو برداشت برد اونیکی اوتاق پوشید
اومد بیرون تهیونگ گفت: بیا غذا بخوریم
جونگمه رفت نشست سر میز
تهیونگ فقط به جونگمه نگاه میکرد
جونگمه:چیزی شده🤨
تهیونگ:الان دیگه عشقت به کوک رسمی شد پس یعنی الان من تو هم فامیلیم خودتم میدونی من از داداش کوک بیشتر بهش نزدیک ترم
جونگمه:خب.بعدش
تهیونگ:هر اتفاقی اوفتادهر دردی داشتی باید بهم بگی
جونگمه:تو همینجوری خیلی نگرانمی دیگه بگم چی میشه
تهیونگ:بگو که بتونم کمکت کنم
جونگمه:فعلا حالم خوبه
تهیونگ:میدونم داری دروغ میگی
جونگمه:هعی نه بابا چه دردی باید داشته باشم
۱۵.۲k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.