پارت ۹۳ زندگی جونگمه
پارت ۹۳ زندگی جونگمه
تهیونگ:هعی جم کنید مسخره بازیاتونُ
کوک:باز حسودی آقا فوران کرد
تهیونگ:من حسود نیستم خودم یدونه دارم
جونگمه:آهان حالا دختر شد شوکولات هرکی یدونه داره
تهیونگ:منظورم این نبود
جونگمه:هوی تهیونگ دوست دختر تو کجاست
تهیونگ:قهر کرده😫
جونگمه:چرا😱
تهیونگ:میگه به همه احمیت میدم جز اون
جونگمه از دست تهیونگ گرفت و پاشد رفت
تهیونگ:چیکار داری میکنی
جونگمه:خودم آشتیتون میدم
تهیونگ و جونگمه رفتن دم خونه دوست دختر تهیونگ
جونگمه در زد
دوست دختر تهیونگ باز کرد
جونگمه:تادا🤗
دوست دختر تهیونگ:جونگمه شی!😳
جونگمه:هعی شنیدم با تهیونگ مون قهر کردی
دوست دختر تهیونگ:هیم🙄
جونگمه از دست دوست دختر تهیونگ گرفت گذاشت تو دست تهیونگ و هولشون داد سمت ماشین
تهیونگ و دوست دخترش نشستن تو ماشین
جونگمه نشست ماشین رو روشن کرد و رفت سمت کافه
جونگه به تهیونگ و دوست دخترش گفت بشینن بره سفارش بده بیاد
دوست دختر تهیونگ:شنیدم گروگان گرفته بودنت😒
تهیونگ:ایم😕
دوست دختر تهیونگ:خب،باید مراقب میبودی،اه اصلا به من چه
تهیونگ:نگرانم شدی😁
دوست دختر تهیونگ:خب،یه زمونی دوست پسرم بودی
تهیونگ:یعنی الان نیستم🥺😕
جونگمه اومد نشست و گفت:هستی، تو دوست پسرشی
اونم دوست دخترته
دوست دختر تهیونگ:کی گفته
جونگمه:من گفتم😠
جونگمه پاشد رفت از صندلی تهیونگ گرفت هول داد سمت دوست دخترش و گفت:شما حق ندارید از هم جدا شید
تهیونگ یهو دوتا دستش رو گذاشت رو صورت دوست دخترش و بوسش کرد
دوست دخترش لبخند زد
جونگمه:دیدی کوک میگفت یه ذره به دوست دخترت احمیت بده، منظورش همین بود
تهیونگ:از این به بعد لوس بازیامون از شما بیشتر خواهد بود
دوست دختر تهیونگ به این حالت 😅خندید
تهیونگ:هعی جم کنید مسخره بازیاتونُ
کوک:باز حسودی آقا فوران کرد
تهیونگ:من حسود نیستم خودم یدونه دارم
جونگمه:آهان حالا دختر شد شوکولات هرکی یدونه داره
تهیونگ:منظورم این نبود
جونگمه:هوی تهیونگ دوست دختر تو کجاست
تهیونگ:قهر کرده😫
جونگمه:چرا😱
تهیونگ:میگه به همه احمیت میدم جز اون
جونگمه از دست تهیونگ گرفت و پاشد رفت
تهیونگ:چیکار داری میکنی
جونگمه:خودم آشتیتون میدم
تهیونگ و جونگمه رفتن دم خونه دوست دختر تهیونگ
جونگمه در زد
دوست دختر تهیونگ باز کرد
جونگمه:تادا🤗
دوست دختر تهیونگ:جونگمه شی!😳
جونگمه:هعی شنیدم با تهیونگ مون قهر کردی
دوست دختر تهیونگ:هیم🙄
جونگمه از دست دوست دختر تهیونگ گرفت گذاشت تو دست تهیونگ و هولشون داد سمت ماشین
تهیونگ و دوست دخترش نشستن تو ماشین
جونگمه نشست ماشین رو روشن کرد و رفت سمت کافه
جونگه به تهیونگ و دوست دخترش گفت بشینن بره سفارش بده بیاد
دوست دختر تهیونگ:شنیدم گروگان گرفته بودنت😒
تهیونگ:ایم😕
دوست دختر تهیونگ:خب،باید مراقب میبودی،اه اصلا به من چه
تهیونگ:نگرانم شدی😁
دوست دختر تهیونگ:خب،یه زمونی دوست پسرم بودی
تهیونگ:یعنی الان نیستم🥺😕
جونگمه اومد نشست و گفت:هستی، تو دوست پسرشی
اونم دوست دخترته
دوست دختر تهیونگ:کی گفته
جونگمه:من گفتم😠
جونگمه پاشد رفت از صندلی تهیونگ گرفت هول داد سمت دوست دخترش و گفت:شما حق ندارید از هم جدا شید
تهیونگ یهو دوتا دستش رو گذاشت رو صورت دوست دخترش و بوسش کرد
دوست دخترش لبخند زد
جونگمه:دیدی کوک میگفت یه ذره به دوست دخترت احمیت بده، منظورش همین بود
تهیونگ:از این به بعد لوس بازیامون از شما بیشتر خواهد بود
دوست دختر تهیونگ به این حالت 😅خندید
۱۷.۸k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.