رمان دورترین نزدیک
#پارت_۱۹۱
رفتم بالا دراز کشیده بود رو تختش
کنارش خوابیدم دستاشو باز کرد رفتم بغلش روی موهامو بوسید چشامو بستم...
با صدای آلارم گوشی چشامو بزور باز کردم ی نگاه به دورم انداختم نبوود!
ماهور نبود!
بلند شدم رفتم پایین وایساده بود دم در شیشه ای خونه و قهوه ش دستش بود گونه شو بوسیدم
_صب بخیر
رفتم بالا و سریع ی دوش گرفتم مانتو گلبهی و شلوار مشکی پوشیدم رژ گلبهی و کفشای نسبتا پاشنه دار شال مشکیمم برداشتم داشتم میرفتم بیرون که چشمم به ملیس خورد
_ عه بیدار شدی چرا؟
ملیس:الکی که نموندم باید ازتون خدافظی کنم یا نه؟
_حالا انگار کجا میریم
ملیس:خوشگلم بجاش بگو صب بخیر همه چیم بهت میاد که
_صبحت بخیر
ملیس: همچنین و رفت سمت دستشویی
رفتم پایین حوصله صبحونه نداشتم این وقت صبح یه قهوه و یکم کیک شکلاتی خوردم ملیسم اومد پایین که صدای گوشیم بلند شد روشنک بود
_جانم روشنک
روشنک:دم در خونه تونیم!
_باشه میایم الان
ملیس:اومدن دنبالتون؟
_اوهوم
ماهور سویچ ماشینشو داد دست ملیس که بره خونه
ماقرار بود با بچه ها بریم تا فرودگاه شیداهم خودش میومد
ملیس تا دم در اومدو رادوین کمک کرد وسایلمونو بذاریم توماشین
ماهور یبار دیگه ملیسو بغل کرد
+مراقب خودت باش ابجی کوچولو
از ملیس خداحافظی کردیم داشتیم سوار ماشین میشدیم که صدای اشنایی به گوشمون خورد :
بی خدافظی میرید؟!
با ذوق برگشتیم سمت صدا
ماهور رفت سمتشو بغلش کرد
+تو کی اومدی
منو ملیسم رفتیم سمتشون
رامین:دیشب دیروقت رسیدم! نخواستم مزاحم شم فقط از زبون ترانه شنیدم که کی میرید
منو ملیسم باهاش احوالپرسی کردیم و به قول رادوین له ش کردین با بغل کردناتون
رادوین: خب بریم دیگه؟
اوهومی گفتیم
+ رامین پس تو ملیسو برسون خونه
رامین سرشو تکون داد: مراقب خودتون باشید از الانش دلم تنگ میشه براتون
فک کنم رامین کمو بیش ی چیزایی میدونست محال بود ماهور چیزی نگه بهش اما رامین رازدار تر از این حرفا بود
سوار ماشین شدیمو راه افتادیم
روشنک دست هرکدوممون یه ساندویچ کوچیک داد: میدونم درست حسابی چیزی نخوردین!
ی جایی وایسادو کسی اومد برای امضای صیغه نامه که بخاطر زیرنظر بودن شب قبل توسط شیداو بودن ملیس نشد بریم بیرون براصیغه امضاء کردیمو برگه دادم دستشو تموم شد
تا رسیدن ب فرودگاه رادوینو ماهور حرف میزدنو ما درسکوت گوش میکردیم
بلاخره زمان روبرویی با شیدا بود!
گرگ بره نمای ما! پیاده ک شدیم با چمدونا رفتیم تو چشممون خورد بهش
شیدا: صبحتون بخیر نیم ساعت دیگه پروازمونه خیلی ان تایم تشریف دارید!
+از خصوصیات خوبمونه
شیدا: همینه که متمایزتون میکنه خوشم میاد ازتون!
تو دلم پوزخندی بهش زدم ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #جذاب #هنری #شیک #زیبا
رفتم بالا دراز کشیده بود رو تختش
کنارش خوابیدم دستاشو باز کرد رفتم بغلش روی موهامو بوسید چشامو بستم...
با صدای آلارم گوشی چشامو بزور باز کردم ی نگاه به دورم انداختم نبوود!
ماهور نبود!
بلند شدم رفتم پایین وایساده بود دم در شیشه ای خونه و قهوه ش دستش بود گونه شو بوسیدم
_صب بخیر
رفتم بالا و سریع ی دوش گرفتم مانتو گلبهی و شلوار مشکی پوشیدم رژ گلبهی و کفشای نسبتا پاشنه دار شال مشکیمم برداشتم داشتم میرفتم بیرون که چشمم به ملیس خورد
_ عه بیدار شدی چرا؟
ملیس:الکی که نموندم باید ازتون خدافظی کنم یا نه؟
_حالا انگار کجا میریم
ملیس:خوشگلم بجاش بگو صب بخیر همه چیم بهت میاد که
_صبحت بخیر
ملیس: همچنین و رفت سمت دستشویی
رفتم پایین حوصله صبحونه نداشتم این وقت صبح یه قهوه و یکم کیک شکلاتی خوردم ملیسم اومد پایین که صدای گوشیم بلند شد روشنک بود
_جانم روشنک
روشنک:دم در خونه تونیم!
_باشه میایم الان
ملیس:اومدن دنبالتون؟
_اوهوم
ماهور سویچ ماشینشو داد دست ملیس که بره خونه
ماقرار بود با بچه ها بریم تا فرودگاه شیداهم خودش میومد
ملیس تا دم در اومدو رادوین کمک کرد وسایلمونو بذاریم توماشین
ماهور یبار دیگه ملیسو بغل کرد
+مراقب خودت باش ابجی کوچولو
از ملیس خداحافظی کردیم داشتیم سوار ماشین میشدیم که صدای اشنایی به گوشمون خورد :
بی خدافظی میرید؟!
با ذوق برگشتیم سمت صدا
ماهور رفت سمتشو بغلش کرد
+تو کی اومدی
منو ملیسم رفتیم سمتشون
رامین:دیشب دیروقت رسیدم! نخواستم مزاحم شم فقط از زبون ترانه شنیدم که کی میرید
منو ملیسم باهاش احوالپرسی کردیم و به قول رادوین له ش کردین با بغل کردناتون
رادوین: خب بریم دیگه؟
اوهومی گفتیم
+ رامین پس تو ملیسو برسون خونه
رامین سرشو تکون داد: مراقب خودتون باشید از الانش دلم تنگ میشه براتون
فک کنم رامین کمو بیش ی چیزایی میدونست محال بود ماهور چیزی نگه بهش اما رامین رازدار تر از این حرفا بود
سوار ماشین شدیمو راه افتادیم
روشنک دست هرکدوممون یه ساندویچ کوچیک داد: میدونم درست حسابی چیزی نخوردین!
ی جایی وایسادو کسی اومد برای امضای صیغه نامه که بخاطر زیرنظر بودن شب قبل توسط شیداو بودن ملیس نشد بریم بیرون براصیغه امضاء کردیمو برگه دادم دستشو تموم شد
تا رسیدن ب فرودگاه رادوینو ماهور حرف میزدنو ما درسکوت گوش میکردیم
بلاخره زمان روبرویی با شیدا بود!
گرگ بره نمای ما! پیاده ک شدیم با چمدونا رفتیم تو چشممون خورد بهش
شیدا: صبحتون بخیر نیم ساعت دیگه پروازمونه خیلی ان تایم تشریف دارید!
+از خصوصیات خوبمونه
شیدا: همینه که متمایزتون میکنه خوشم میاد ازتون!
تو دلم پوزخندی بهش زدم ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #جذاب #هنری #شیک #زیبا
۳۲.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.