رمان دورترین نزدیک
#پارت_۱۹۰
ملیسا : تو و ماهور بخورید سهم منم بزار من کلی حرف نزنم دلم راضی نمیشه
با لبخند رفتم بیرون
در اتاقو باز کردم ماهور داشت لباس عوض میکرد
نشستن رو تختش که اومد پیشم
_بستنی اوردم برات! نگرانت شدم جواب ندادی
+سایلنت بود عزیزم، نمیخورم شما بخورین
_نووو میخوری
من عاشق بستنی قیفی بودم ماهورم چن مدلشو گرفته بود قیفی م بود
بستنی بزرگه رو باز کردم با قاشق بردم طرفش
_باز کن پسرم بخور
اخمو دهنشو باز کرد بستنی و در آخرین لحظه بردم سمت دهنم خودم خورد ماهور قاشقو ازم گرفت، اومد سمتم افتادم رو تخت خم شد روم هم قلقلکم میداد هم لبمو میخورد
یه لحظه اومد عقب: اوم کیف میده ن؟
بازم اومد سمتم داشتم روده بر میشدم پسره ی دیوونه
یهو در باز شد
ملیس هینی گفت : نمیدونستم با صحنه های خاک برسری روبرو میشم وگرنه نمی اومدم!
ماهور بیتفاوت هنوز تو همون حالت بود
_هوی بلند شو از روم دیگ
+راحتم
رو کرد به ملیس
+یا برو یا بیا تو
ملیس در اتاقو بست اومد سمتمون
_ماهور بلند شو دیگ
گونمو گاز گرفت
_ایییی روانی ملیس اینو بزن ببرش تا نکشتمش
ملیس با لبخند گفت : داداش حقشه هرکاری میخوای بکن فقط ب جاهای بد نرسید بچه نشسته اینجا
ماهور بلند شد از روم قاشقو زدم تو بستنی مالیدمش رو صورت ماهور
_ به به چ خوردنی
ملیس خندید: وای چقد بامزه شدی ماهور
+اه چ کاری بود ترانه
ماهور بلند شد بره دستشو گرفتم
_ببینمت
انگشتمو کشید رو صورتش بردم سمت دهنم
_ عالیه اصا
+اشتباه از منه برا شماها بستنی آوردم
ملیس: خیلیم خوشمزس
بلند شد رفت صورتشو تمیز کنه
_چخبرا رامین خوبه؟!
ملیس: اوم خوبه خسته بود وقتشو نگرفتم گفت میرم یه دوش بگیرم
_اهان
ملیس به خوردنش ادامه میداد منم بستنی و برداشتم خیلی وقته نخورده بودم
ملیس:سر صبح میرید؟
_6 صبح
ملیس:باشه پس یکم استراحت کنید بخوابید
_ماهور شامشو بخوره بعد
ملیس: خیلی خیالم راحته پیششی و حواست بهش هست میدونم بیشتر از خودت مراقبشی مرسی خواهری
ملیسو بغل کرده بودم که ماهور اومد
+بازم شماها!
ملیس:بیا برش دار مال خودت
بلند شد ماهورو بوسید
ملیس: من کلی امروز خسته شدم شبتون بخیر
+ببرمت خونه؟ مازود میریم
ملیس: نه عزیزم تا شما نرید من جایی نمیرم
+باشه شبت بخیر
ملیس رفت منم بلند شدم
_گرسنت نیست؟! اذیت میشی عزیزم بریم ی چیزی بخور استراحت کن باید 4 بیدار شیم
دستشو گرفتم
_بریم دیگه
+هر روز بیشتر عاشقت میشم اینجوری بد عادتم میکنی
با ذوق نگاش کردمو رفتیم پایین غذاشو بخوره
با عشق نگاش میکردمو اون غذاشو میخورد
یه لحظه متعجب نگام کرد و سرشو تکون داد
_نوش جان
از سرمیز پاشد منم جمع کردمو ظرفارو شستم یکمم آشپرخونه رو مرتب کردم...
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #خاص #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #جذاب #شیک #زیبا #هنری
ملیسا : تو و ماهور بخورید سهم منم بزار من کلی حرف نزنم دلم راضی نمیشه
با لبخند رفتم بیرون
در اتاقو باز کردم ماهور داشت لباس عوض میکرد
نشستن رو تختش که اومد پیشم
_بستنی اوردم برات! نگرانت شدم جواب ندادی
+سایلنت بود عزیزم، نمیخورم شما بخورین
_نووو میخوری
من عاشق بستنی قیفی بودم ماهورم چن مدلشو گرفته بود قیفی م بود
بستنی بزرگه رو باز کردم با قاشق بردم طرفش
_باز کن پسرم بخور
اخمو دهنشو باز کرد بستنی و در آخرین لحظه بردم سمت دهنم خودم خورد ماهور قاشقو ازم گرفت، اومد سمتم افتادم رو تخت خم شد روم هم قلقلکم میداد هم لبمو میخورد
یه لحظه اومد عقب: اوم کیف میده ن؟
بازم اومد سمتم داشتم روده بر میشدم پسره ی دیوونه
یهو در باز شد
ملیس هینی گفت : نمیدونستم با صحنه های خاک برسری روبرو میشم وگرنه نمی اومدم!
ماهور بیتفاوت هنوز تو همون حالت بود
_هوی بلند شو از روم دیگ
+راحتم
رو کرد به ملیس
+یا برو یا بیا تو
ملیس در اتاقو بست اومد سمتمون
_ماهور بلند شو دیگ
گونمو گاز گرفت
_ایییی روانی ملیس اینو بزن ببرش تا نکشتمش
ملیس با لبخند گفت : داداش حقشه هرکاری میخوای بکن فقط ب جاهای بد نرسید بچه نشسته اینجا
ماهور بلند شد از روم قاشقو زدم تو بستنی مالیدمش رو صورت ماهور
_ به به چ خوردنی
ملیس خندید: وای چقد بامزه شدی ماهور
+اه چ کاری بود ترانه
ماهور بلند شد بره دستشو گرفتم
_ببینمت
انگشتمو کشید رو صورتش بردم سمت دهنم
_ عالیه اصا
+اشتباه از منه برا شماها بستنی آوردم
ملیس: خیلیم خوشمزس
بلند شد رفت صورتشو تمیز کنه
_چخبرا رامین خوبه؟!
ملیس: اوم خوبه خسته بود وقتشو نگرفتم گفت میرم یه دوش بگیرم
_اهان
ملیس به خوردنش ادامه میداد منم بستنی و برداشتم خیلی وقته نخورده بودم
ملیس:سر صبح میرید؟
_6 صبح
ملیس:باشه پس یکم استراحت کنید بخوابید
_ماهور شامشو بخوره بعد
ملیس: خیلی خیالم راحته پیششی و حواست بهش هست میدونم بیشتر از خودت مراقبشی مرسی خواهری
ملیسو بغل کرده بودم که ماهور اومد
+بازم شماها!
ملیس:بیا برش دار مال خودت
بلند شد ماهورو بوسید
ملیس: من کلی امروز خسته شدم شبتون بخیر
+ببرمت خونه؟ مازود میریم
ملیس: نه عزیزم تا شما نرید من جایی نمیرم
+باشه شبت بخیر
ملیس رفت منم بلند شدم
_گرسنت نیست؟! اذیت میشی عزیزم بریم ی چیزی بخور استراحت کن باید 4 بیدار شیم
دستشو گرفتم
_بریم دیگه
+هر روز بیشتر عاشقت میشم اینجوری بد عادتم میکنی
با ذوق نگاش کردمو رفتیم پایین غذاشو بخوره
با عشق نگاش میکردمو اون غذاشو میخورد
یه لحظه متعجب نگام کرد و سرشو تکون داد
_نوش جان
از سرمیز پاشد منم جمع کردمو ظرفارو شستم یکمم آشپرخونه رو مرتب کردم...
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #خاص #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #جذاب #شیک #زیبا #هنری
۱۱.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.