فیک کوک
فیک کوک
عشق تدریجی
پارت22
ویو ا.ت
رفتبم پایین چقدرررررررر این دخترا خوشگلن خاک تو سرت جونگکوک اینارو ول کردی منو گرفتی چقدر باحرص نگاه میکنن بزا بیشتر بسوزن اروم خودمو نزدیک کوک کردم و جلو گوشش گفتم
+کوک
_ها
+میگم تو چطوری تونستی این داف هارو ول کنی من عنتر رو بگیری /:
_چونکه تو از همه پاکتر و زیبا تر بودی
+جدی
_اوهومرفتیم و یه گوشه نشستیمهمه مردا یه جوری نگا میکردن انگار مال پدرشونو خوردم پدرصگا:/
لباسم از قسمت گردن خیلی باز بود و خط سینم و ترقوه هام خیلی تو چشم بود و این معذبم میکردنگاه های سنگین کوک رو رو گردنم احساس میکردم
+چیزی شده
_نمیدونستم این لباس اینقدر بازه
+ها......اولن خودت گرفتی دومن جزو قانون ها بود که با لباسم کار نداری
_اره درسته(باحرص)
+هوم
روی دستام باز بود و ماتوحیاط بودیم سرما میخوردم و بدنم مور مور شد و جونگکوک متوجه شد اروم کتشو در اورد و رو شونه هام انداخت
+مرسی
_کاری نکردم؛بشین اینجا جایی هم نمیری من الان برمیگردم
+اوهوم
رفت روی صحنه و توجه تمام ادم های اونجا رو جلب کرد
_سلام دوستان امروز اینجا جمع شدیم تا خبر مهمی رو بهتون بدم امروز قراره با زنم اشنا بشید.........عزیزم؟
بعد دستشو سمتم دراز کرد که برم پیشش اروم و با غرور بلند شدم و لباسم رو جمع کردم و سمتش رفتم اروم دستمو تو دستش گذاشتم و با لبخند بهش نگاه کردم کنارش ایستادم چون شرکت های زیادی زیر دستم بودو اونم ادم معروفی حساب میشد کلی خبرنگار اونجا بودن و عکس میگرت تقریبا کور شدم
_خوب همنطور که میبینید ایشون خانمم هستن خودتو معرفی کن بیبی.
هیچ کس نمیدونست که من Bell هستم چون هیچ وقت منو ندیدن و تو هیچ مراسمی نرفتم و جیمین رد فرستادم نزدیک میکروفن شدم خیلی معذب بودم و استرس داشتمکوک متوجه شد اروم دستمو گرفت
+سلام خدمت همگی منBellهستم و اسم واقعیم کیم ا.ت هست مدیر شرکت NMS(زر زدم دروغه)و BJMوNSB(اینم زر زدم)هستم خیلی خوشوقتم از اشنایی باشما خیلی خوشحال شدم که در جشن عروسی ما شرکت کردن بهتون خوش بگذره اروم از استیج پایین اومدم و با کوک دوباره نشستیم که یهو اقایی اومد که ماسک داشت(جین هست)
_عه پیت اومدی(اسم واقعیشو نمیگن چون خطر ناکه)
÷بله کوک باهام کار داشتی
_ها اره میخواستم بگم برام یک ویسگی بیاری
÷ خودت به گارسون بگو بیاره منو از اونجا کشیدی نمیگی پوستم خش بیوفته ایش
_نه بابا من میتونستم بگم بیاره ولی مگم شاید چیزی بریزه توش
÷باشه بابا الان میرم
_ممنون
+منم میخوام
_نه خیر
+چرااا دقیقا
_چون من میگم
+تو........اصلا نمیتونی زور بگی الان به گارسون میگم بعدم تو قانونا بوده نمیتونی چیزی بگی
+ببخشید میشه یک لح........
ادامه دارد........
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
عشق تدریجی
پارت22
ویو ا.ت
رفتبم پایین چقدرررررررر این دخترا خوشگلن خاک تو سرت جونگکوک اینارو ول کردی منو گرفتی چقدر باحرص نگاه میکنن بزا بیشتر بسوزن اروم خودمو نزدیک کوک کردم و جلو گوشش گفتم
+کوک
_ها
+میگم تو چطوری تونستی این داف هارو ول کنی من عنتر رو بگیری /:
_چونکه تو از همه پاکتر و زیبا تر بودی
+جدی
_اوهومرفتیم و یه گوشه نشستیمهمه مردا یه جوری نگا میکردن انگار مال پدرشونو خوردم پدرصگا:/
لباسم از قسمت گردن خیلی باز بود و خط سینم و ترقوه هام خیلی تو چشم بود و این معذبم میکردنگاه های سنگین کوک رو رو گردنم احساس میکردم
+چیزی شده
_نمیدونستم این لباس اینقدر بازه
+ها......اولن خودت گرفتی دومن جزو قانون ها بود که با لباسم کار نداری
_اره درسته(باحرص)
+هوم
روی دستام باز بود و ماتوحیاط بودیم سرما میخوردم و بدنم مور مور شد و جونگکوک متوجه شد اروم کتشو در اورد و رو شونه هام انداخت
+مرسی
_کاری نکردم؛بشین اینجا جایی هم نمیری من الان برمیگردم
+اوهوم
رفت روی صحنه و توجه تمام ادم های اونجا رو جلب کرد
_سلام دوستان امروز اینجا جمع شدیم تا خبر مهمی رو بهتون بدم امروز قراره با زنم اشنا بشید.........عزیزم؟
بعد دستشو سمتم دراز کرد که برم پیشش اروم و با غرور بلند شدم و لباسم رو جمع کردم و سمتش رفتم اروم دستمو تو دستش گذاشتم و با لبخند بهش نگاه کردم کنارش ایستادم چون شرکت های زیادی زیر دستم بودو اونم ادم معروفی حساب میشد کلی خبرنگار اونجا بودن و عکس میگرت تقریبا کور شدم
_خوب همنطور که میبینید ایشون خانمم هستن خودتو معرفی کن بیبی.
هیچ کس نمیدونست که من Bell هستم چون هیچ وقت منو ندیدن و تو هیچ مراسمی نرفتم و جیمین رد فرستادم نزدیک میکروفن شدم خیلی معذب بودم و استرس داشتمکوک متوجه شد اروم دستمو گرفت
+سلام خدمت همگی منBellهستم و اسم واقعیم کیم ا.ت هست مدیر شرکت NMS(زر زدم دروغه)و BJMوNSB(اینم زر زدم)هستم خیلی خوشوقتم از اشنایی باشما خیلی خوشحال شدم که در جشن عروسی ما شرکت کردن بهتون خوش بگذره اروم از استیج پایین اومدم و با کوک دوباره نشستیم که یهو اقایی اومد که ماسک داشت(جین هست)
_عه پیت اومدی(اسم واقعیشو نمیگن چون خطر ناکه)
÷بله کوک باهام کار داشتی
_ها اره میخواستم بگم برام یک ویسگی بیاری
÷ خودت به گارسون بگو بیاره منو از اونجا کشیدی نمیگی پوستم خش بیوفته ایش
_نه بابا من میتونستم بگم بیاره ولی مگم شاید چیزی بریزه توش
÷باشه بابا الان میرم
_ممنون
+منم میخوام
_نه خیر
+چرااا دقیقا
_چون من میگم
+تو........اصلا نمیتونی زور بگی الان به گارسون میگم بعدم تو قانونا بوده نمیتونی چیزی بگی
+ببخشید میشه یک لح........
ادامه دارد........
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
۷.۱k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.