ادامه پارت دهم سرنوشت نفرین شده

ادامه پارت دهم سرنوشت نفرین شده..

: « نبینم بانی کوچولوم حالش بده ..»
شیر موزو گرفت خودشو تو بغل باران قایم کرد..
بارانم سفت بغلش کرد..
: « میدونی بچه از بابات خوشم میاد..»
از هم جدا شدن..
: « چطور؟ »
: « اون گفت از این خونه ببرمت»
: « چی میگی؟ »
: « من تو اینستا پست گذاشتم که مهمونی دارم و اینا بعدش بابات بهم پیام داد که حال مینجه روال نیست بیا هر طوری هست ببرش..»
مینجه اهی کشید به در خیره شد..
: « میدونم بد اخلاقه ولی..خب دوست داشتنیه..»
: « تنها کسیه که بهش از اعماق وجودم دل بستم باران اذیتم میکنه ولی.‌‌..برام خاصه..»
: « بدو بریم میخوام با رفیقام اشنات کنم..»
: « هوم »
دیدگاه ها (۰)

پارت یازدهم سرنوشت نفرین شده..خونه ی باران دو تا خیابون بالا...

پارت دوازدهم سرنوشت نفرین شدهبا ترس از جاش بلند شد دختری با ...

پارت دهم سرنوشت نفرین شده اینبار سکوت کرد..احساس بی پوچی داش...

پارت نهم سرنوشت نفرین شده..بعد از دوییدن طولانی رسیدن در خون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط