رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۸۴
ارسلان، داشتم میرفتم سمت خونش البته خونمون که
دیانا، یهو ارغوان زد زیر گریه گشنش بود ولی جلو استاد نمیتونسم بهش شیر بدم
ارسلان، دیانا خانم این بچه تلف شد
دیانا،آخه من نمیتونم بهش الان شیر بدم
ارسلان، چرا
دیانا، آخه شما اینجایید
ارسلان،زدم رو ترمز از صندلی عقب پیراهنم رو ورداشتم جلوش گرفتم
دیانا، منم پیروهن رو ازش گرفتم انداختم رو سینم سینمو درآوردم گذاشتم تو دهن ارغوان
ارسلان،با خودم داشتم حرف میزدم هی ارسلان این دختر جلو تو به بچش شیر نمیده بعد تو رفتی با کسی که حتی تو بغلتم بود همه بهش دست میمالدن تو این فکرا بودم که رسیدم جلو در خونش
دیانا،دست شما درد نکنه بیاید بالا
ارسلان، نه ممنون ای کاش یه چیزی میشد من میرفتم خواستم ماشینو استارت بزنم که روشن نشد
دیانا، با قیافه متعجب به ماشین نگاه کردم
ارسلان، خدایا حکمتتو شکر ولی باز استارت زدم که دیانا گفت
دیانا، استاد بیاید بریم بالا تا زنگ بزنیم بیان ببینم چیشده
ارسلان، منم از خدا خواسته ماشین رو همون جا پارک کردم باهاش رفتم
پارت ۸۴
ارسلان، داشتم میرفتم سمت خونش البته خونمون که
دیانا، یهو ارغوان زد زیر گریه گشنش بود ولی جلو استاد نمیتونسم بهش شیر بدم
ارسلان، دیانا خانم این بچه تلف شد
دیانا،آخه من نمیتونم بهش الان شیر بدم
ارسلان، چرا
دیانا، آخه شما اینجایید
ارسلان،زدم رو ترمز از صندلی عقب پیراهنم رو ورداشتم جلوش گرفتم
دیانا، منم پیروهن رو ازش گرفتم انداختم رو سینم سینمو درآوردم گذاشتم تو دهن ارغوان
ارسلان،با خودم داشتم حرف میزدم هی ارسلان این دختر جلو تو به بچش شیر نمیده بعد تو رفتی با کسی که حتی تو بغلتم بود همه بهش دست میمالدن تو این فکرا بودم که رسیدم جلو در خونش
دیانا،دست شما درد نکنه بیاید بالا
ارسلان، نه ممنون ای کاش یه چیزی میشد من میرفتم خواستم ماشینو استارت بزنم که روشن نشد
دیانا، با قیافه متعجب به ماشین نگاه کردم
ارسلان، خدایا حکمتتو شکر ولی باز استارت زدم که دیانا گفت
دیانا، استاد بیاید بریم بالا تا زنگ بزنیم بیان ببینم چیشده
ارسلان، منم از خدا خواسته ماشین رو همون جا پارک کردم باهاش رفتم
۷.۳k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.