فیک تهیونگ
فیک تهیونگ
پارت 12
تهیونگ_ببین ا.ت من نمیتونم همچین ریسگی کنم و نمی خوامم ترو بکشم پس توعم مثل یک بچه خوب با من کنار بیا
و از همه مهمتر من ترو تو خونه زندانی نمیکنم میتونی بری بیرون اما با بادیگاردام و اینکه حق رفتن به خونه رو هم نداری من خودم به خانوادت گفتم و اونا هم (پوزخند)رازی شدن هه
واقعا خانوادم رازی شدن که من پیش این چلغوز بمونم واقعا .... چطور ؟
_ولی از همه مهتر تر اینکه تو هر روز با من 4 ساعت تمرین میکنیم میخوام ازت یک زن موفق بسازم دلیلش هم نپرس چون نمیگم بت اگه خواستی میتونی بیایی پایین برای صبحانه چون اولین روزه سخت نمیگیرم ولی از فردا باید سر وقت پاشی که کوک همشونو بت گفته
از اتاق رفت بیرون منم رفتم سراغ..........فوضولییییییییییی
خوب خوب اول کشو ها لباس زیر چعیییییییی لباس زیرررررررررر وایی یعنی اون خریده جررر
خوب لباس تو خونه ای همه مشکی و تیره درست متابق سلیقم
این تهیونگم ترشی نخوره یه چیزی میشه ها !
سلیقش اصلا پرفکت عالییی حالا ول کن کمد چی داره ؟
توشو باز کردم انواع تیشرت ها و مکت شلوار ها و لباس های مجلسی فقط سایز خودم حالا این تهیونگه سایز منو از کجا میدونسته تمام لباسایی که اینجا هست با تم مشکی-طوسی-خاکستری-سورمه ای
لوازم ارایشی هم فول ها یعنی فول رو گذاشته تو جیبش همچی داره ولی عجب چیزیه این بشرها
بعد کلی فضولی تو اتاق یک ساپورت کرمی با یک لباس استین کوتاه مشکی جذب پوشیدم و یک سارافن قهوه ای چهار خونه هم روشون پوشیدم و رفتم پایین اخه معده بزرگه معده کوچیک رو میخورد
خلاصه بعد خوردن پاشدم برم که کوک و تهیونگ رو دیدم که میخواستن برن بیرون که کوک تا منو دید سوتی زد و گفت:
_برسونمتون خانم جوووووووون
منم در جوابش یک چشمک زدم و با لحن خودش گفتم:
_جوووووووون الان میپرم بالا
بعد این حرفم با کوک خندیدم و تهیونگم که از قیافش میشه خوند :"خدایا اینارو شفا بده اصلا چرا جلو راهم گذاشتیشون "بهمون نگاه میکرد سری از تاسف تکون داد و گفت:
_ا.ت منو کوک داریم میریم بیرون و تا شب نمیتم مواظب خودت باش میتونی با اجوما راحت باشی ما میریم خدافظ
یه نگاه به تیپاشون کردم کوک یک کت شلوار مشکی پوشیده بود که دوتا دکمه اول پیراهن مشکیش رو باز گذاشته بود و تهیونگ یک کت و شلوار قهوه ای با پیرهن کرمی پوشیده بود
چرا لباسامون سته یادم باشه دیگه نپوشمش
تا به خودم اومد دیدم اونا رفتم منم مثل اسگل رفتم نشستم پای تلوزیون
و تا بعداز ظهر مشغول شدم بعد اون رفتم تو اتاق و درو قفل کردم و یک تیشرت بلند با شلوارک مشکی پوشدم و خوابیدم
*********************
های گایز اومدم یچی بگم برم اون پارت هایی که اخرشون ایدی میزنم رو اون یکی نویسنده مینویسه و این هایی که ایدی نداره رو خودم مینویسم
پارت 12
تهیونگ_ببین ا.ت من نمیتونم همچین ریسگی کنم و نمی خوامم ترو بکشم پس توعم مثل یک بچه خوب با من کنار بیا
و از همه مهمتر من ترو تو خونه زندانی نمیکنم میتونی بری بیرون اما با بادیگاردام و اینکه حق رفتن به خونه رو هم نداری من خودم به خانوادت گفتم و اونا هم (پوزخند)رازی شدن هه
واقعا خانوادم رازی شدن که من پیش این چلغوز بمونم واقعا .... چطور ؟
_ولی از همه مهتر تر اینکه تو هر روز با من 4 ساعت تمرین میکنیم میخوام ازت یک زن موفق بسازم دلیلش هم نپرس چون نمیگم بت اگه خواستی میتونی بیایی پایین برای صبحانه چون اولین روزه سخت نمیگیرم ولی از فردا باید سر وقت پاشی که کوک همشونو بت گفته
از اتاق رفت بیرون منم رفتم سراغ..........فوضولییییییییییی
خوب خوب اول کشو ها لباس زیر چعیییییییی لباس زیرررررررررر وایی یعنی اون خریده جررر
خوب لباس تو خونه ای همه مشکی و تیره درست متابق سلیقم
این تهیونگم ترشی نخوره یه چیزی میشه ها !
سلیقش اصلا پرفکت عالییی حالا ول کن کمد چی داره ؟
توشو باز کردم انواع تیشرت ها و مکت شلوار ها و لباس های مجلسی فقط سایز خودم حالا این تهیونگه سایز منو از کجا میدونسته تمام لباسایی که اینجا هست با تم مشکی-طوسی-خاکستری-سورمه ای
لوازم ارایشی هم فول ها یعنی فول رو گذاشته تو جیبش همچی داره ولی عجب چیزیه این بشرها
بعد کلی فضولی تو اتاق یک ساپورت کرمی با یک لباس استین کوتاه مشکی جذب پوشیدم و یک سارافن قهوه ای چهار خونه هم روشون پوشیدم و رفتم پایین اخه معده بزرگه معده کوچیک رو میخورد
خلاصه بعد خوردن پاشدم برم که کوک و تهیونگ رو دیدم که میخواستن برن بیرون که کوک تا منو دید سوتی زد و گفت:
_برسونمتون خانم جوووووووون
منم در جوابش یک چشمک زدم و با لحن خودش گفتم:
_جوووووووون الان میپرم بالا
بعد این حرفم با کوک خندیدم و تهیونگم که از قیافش میشه خوند :"خدایا اینارو شفا بده اصلا چرا جلو راهم گذاشتیشون "بهمون نگاه میکرد سری از تاسف تکون داد و گفت:
_ا.ت منو کوک داریم میریم بیرون و تا شب نمیتم مواظب خودت باش میتونی با اجوما راحت باشی ما میریم خدافظ
یه نگاه به تیپاشون کردم کوک یک کت شلوار مشکی پوشیده بود که دوتا دکمه اول پیراهن مشکیش رو باز گذاشته بود و تهیونگ یک کت و شلوار قهوه ای با پیرهن کرمی پوشیده بود
چرا لباسامون سته یادم باشه دیگه نپوشمش
تا به خودم اومد دیدم اونا رفتم منم مثل اسگل رفتم نشستم پای تلوزیون
و تا بعداز ظهر مشغول شدم بعد اون رفتم تو اتاق و درو قفل کردم و یک تیشرت بلند با شلوارک مشکی پوشدم و خوابیدم
*********************
های گایز اومدم یچی بگم برم اون پارت هایی که اخرشون ایدی میزنم رو اون یکی نویسنده مینویسه و این هایی که ایدی نداره رو خودم مینویسم
۱۰.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.