فصل دو من هفت تا ددی دارم 💖🍭
#part_70
"با صدای شکستن گلدان ترسیده بیرون رفت و به گل مورد علاقش خیره شد اما با آویزون شدن ماروین یکساله از پایش با اخم به پایین چشم دوخت
پسر کوچک با لبخند دندان های کوچکش را به نمایش گذاشت و با زبان کودکانه گفت:مَ....مَ قان قان..ما..ما..مابین مَم"
"با صدای گریه سرش را از کتاب بیرون آورد و با دهان باز به ماروینی که توی لباسش گیر کرده بود خیره شد سرش در آستین لباس گیر کرده بود و حالا نمیتوانست بیرون بیاید"
"با خنده به ماروینی که با پوشک میدوید نگاه کرد و دید در آخر زیر مبل قائم شد با زیرکی گفت:یه شکلات داریممم کی میخواد اووو کسی نیست پس خودم میخورم..
پسر کوچک دوید تا از زیر مبل بیرون بیاید اما سرش محکم به مبل خورد و دردش گرفت اما بجای گریه به سمت شکلات دوید"
با سبد خرید برگشت و با ندیدن ماروین و یوری مشکوک دور و ور را نگاه کرد با صدای خنده به سمت آشپزخونه رفت و با دیدن آشپزخونه به گند کشیده شده به ماروین و یوری خندان نگاه کرد"
"با صدای جیغ و داد به سمت حال رفت و با دیدن موهای یوری بین دستان ماروین و همینطور موهای ماروین توی دستای یوری با چشمای گرد نگاهشون کرد
هانا:چه خبرههههههه!؟
ماروین:مامان من میگم 5 تا حرف یاد بده نمیده میگه بسه بهم نمیگه میخوامممم مااامااااان"
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
"با صدای شکستن گلدان ترسیده بیرون رفت و به گل مورد علاقش خیره شد اما با آویزون شدن ماروین یکساله از پایش با اخم به پایین چشم دوخت
پسر کوچک با لبخند دندان های کوچکش را به نمایش گذاشت و با زبان کودکانه گفت:مَ....مَ قان قان..ما..ما..مابین مَم"
"با صدای گریه سرش را از کتاب بیرون آورد و با دهان باز به ماروینی که توی لباسش گیر کرده بود خیره شد سرش در آستین لباس گیر کرده بود و حالا نمیتوانست بیرون بیاید"
"با خنده به ماروینی که با پوشک میدوید نگاه کرد و دید در آخر زیر مبل قائم شد با زیرکی گفت:یه شکلات داریممم کی میخواد اووو کسی نیست پس خودم میخورم..
پسر کوچک دوید تا از زیر مبل بیرون بیاید اما سرش محکم به مبل خورد و دردش گرفت اما بجای گریه به سمت شکلات دوید"
با سبد خرید برگشت و با ندیدن ماروین و یوری مشکوک دور و ور را نگاه کرد با صدای خنده به سمت آشپزخونه رفت و با دیدن آشپزخونه به گند کشیده شده به ماروین و یوری خندان نگاه کرد"
"با صدای جیغ و داد به سمت حال رفت و با دیدن موهای یوری بین دستان ماروین و همینطور موهای ماروین توی دستای یوری با چشمای گرد نگاهشون کرد
هانا:چه خبرههههههه!؟
ماروین:مامان من میگم 5 تا حرف یاد بده نمیده میگه بسه بهم نمیگه میخوامممم مااامااااان"
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
۴۱.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.