فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیکجونگکوک: انتقام عشق
part³⁹
رفت طبقهای بالا پشت در اتاق دختر بود میخواست در اتاق را باز کنند که صدای چهمین را شنید
چهمین داشت با گربهاَش حرف میزد و به حرفهای دختر و گربهاَش گوش میداد
+چیکار کنم مُرگِن؟(گریه)
+اون منو نمیخواد(گریه)
+از عشق یکطرفه متننرماَم(گریه)
+اینقدر که اون ازم متنفرم، هزار برابرش عاشقشم(گریه)
+نمیخوام اذیتش کنم، وقتی قرارداد تموم شد از پیشش میرم، نمیخوام بخاطر من زندگیش نابود شه(گریه)
+(گریه)عاشقتم جئون، دیونهاَتم(گریه)
پسر تمام حرف های دختر راشنید
شنید که دختر عاشقشه
خوشحال شد
به قدری خوشحال شد که اینگار دنیا را داده بودن بهش
پسر کار اشتباهی را تا قبل از حرف های دختر میخواست انجام بده
توی زندگیت اشتباه بکن، ولی حسرتش رو نخور، ازشون یاد بگیر و دوباره تکرار نکن
جئون میخواست کار اشتباهی بکنه ولی نکرد
در اتاق دختر را نزد
سریع از پله ها پایین رفت
رفت سمت ماشینش
و رفت پیش دوستش
ازش خواست که براش کشتی بگیره
میخواست فردا دختر را به کشتی ببره و اونجا بهش اعتراف کنه
کار درست این بود
درست کردن موقعیت خوب
{بهترین راه پیشبینی آینده، خلق کردن آن است
_مولانا}
پسر راه درستی را درست کرد
میخواست بلخره کار درست را انجام بده
پسر خوشحال بود
خیلی خوشحال
بقدری خوشحال بود که اتفاقی که توی دفتر افتاد را فراموش کرده بود
پس از هر زمستان سرد و طولانی، بهاری روشن و پر از شکوفه وجود دارد
راسته
پس از هر ناامید تودهای از امید منتظر توست
پس از هر شب تاریکی، طلوعی تابان وجود دارد
اون طلوع تابان نسیب جئون شده بود
بعد از چندسال تنهایی و تاریکی
بلخره برای جئون زندگی درخشان شد
بعد از ورود چهمین به زندگیش، زندگی جئون درخشان شد
قلب تاریک و سیاهش رنگی شد
دختر توی قلب جئون باغی پُر از گل کاشته بود
جئون هم در اون باغ را بست تا معشوقاَش بیرون نره
جیون میخواست فردا حرف قلبش را بزنه
تمام مدت حرف مغزش را گوش داده بود و حرف آن را میزد
میخواست هر طوری که شده فردا حرف قلبش رو بزنه
از صمیم قلب حرف بزن، حتی اگه صدات بلرزه
part³⁹
رفت طبقهای بالا پشت در اتاق دختر بود میخواست در اتاق را باز کنند که صدای چهمین را شنید
چهمین داشت با گربهاَش حرف میزد و به حرفهای دختر و گربهاَش گوش میداد
+چیکار کنم مُرگِن؟(گریه)
+اون منو نمیخواد(گریه)
+از عشق یکطرفه متننرماَم(گریه)
+اینقدر که اون ازم متنفرم، هزار برابرش عاشقشم(گریه)
+نمیخوام اذیتش کنم، وقتی قرارداد تموم شد از پیشش میرم، نمیخوام بخاطر من زندگیش نابود شه(گریه)
+(گریه)عاشقتم جئون، دیونهاَتم(گریه)
پسر تمام حرف های دختر راشنید
شنید که دختر عاشقشه
خوشحال شد
به قدری خوشحال شد که اینگار دنیا را داده بودن بهش
پسر کار اشتباهی را تا قبل از حرف های دختر میخواست انجام بده
توی زندگیت اشتباه بکن، ولی حسرتش رو نخور، ازشون یاد بگیر و دوباره تکرار نکن
جئون میخواست کار اشتباهی بکنه ولی نکرد
در اتاق دختر را نزد
سریع از پله ها پایین رفت
رفت سمت ماشینش
و رفت پیش دوستش
ازش خواست که براش کشتی بگیره
میخواست فردا دختر را به کشتی ببره و اونجا بهش اعتراف کنه
کار درست این بود
درست کردن موقعیت خوب
{بهترین راه پیشبینی آینده، خلق کردن آن است
_مولانا}
پسر راه درستی را درست کرد
میخواست بلخره کار درست را انجام بده
پسر خوشحال بود
خیلی خوشحال
بقدری خوشحال بود که اتفاقی که توی دفتر افتاد را فراموش کرده بود
پس از هر زمستان سرد و طولانی، بهاری روشن و پر از شکوفه وجود دارد
راسته
پس از هر ناامید تودهای از امید منتظر توست
پس از هر شب تاریکی، طلوعی تابان وجود دارد
اون طلوع تابان نسیب جئون شده بود
بعد از چندسال تنهایی و تاریکی
بلخره برای جئون زندگی درخشان شد
بعد از ورود چهمین به زندگیش، زندگی جئون درخشان شد
قلب تاریک و سیاهش رنگی شد
دختر توی قلب جئون باغی پُر از گل کاشته بود
جئون هم در اون باغ را بست تا معشوقاَش بیرون نره
جیون میخواست فردا حرف قلبش را بزنه
تمام مدت حرف مغزش را گوش داده بود و حرف آن را میزد
میخواست هر طوری که شده فردا حرف قلبش رو بزنه
از صمیم قلب حرف بزن، حتی اگه صدات بلرزه
۸.۱k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.