پارت هفتم
پارت هفتم
از دید ات توی این چند روز زیاد با جیمین حرف نمیزدم و مثل قبل با هم نبودیم اون انگار عوض شده یه آدم دیگه شده بود اون جیمینی نبود که اذیتم میکرد یا حرصم رو در میورد اصلا این طور نبود دیگه خیلی ساکت شده بود همش یا تو گوشیه یا داره کارای شرکتش رو انجام میده قرار چند روز دیگه هم بره امروز میخواستم برم باهاش حرف بزنم تصمیم گرفتم بعد از ناهار وقتی رفت تو اتاقش کاراش رو انجام بده یه قهوه براش درست کنم و ببرم براش و بگم امروز بریم بیرون شاید باهام یکم رفتارش تغییر کرد من دیگه خسته شده بودم مثل غریبه ها شده بودیم دیدم اجوما داره صدام میکنه برای ناهار رفتم غذا خوردم جیمین زود رفت تو اتاقش منم بعد حدود بیست دقیقه نیم ساعت بلند شدم یه قهوه براش درست کردم و رفتم به سمت اتاقش رفتم در زدم
تق تق (مثلا صدای در)
جیمین:بیا تو
ات:جیمین
جیمین:اوه ات چیشده کاری داشتی اومدی
ات:آره میخواستم باهات حرف بزنم
جیمین:باشه بیا ببینم چی میخوای بگی
ات:خب (قهوه رو میزاره رو میز)اومدم بگم که این روز ها سرت انگار خیلی گرمه کارته یکم کم محلی میکنی اصلا مثل قبل اذیتم نمیکنم
جیمین:آها خب بخاطر اینکه بابام و عمو رفتن همهی کارهای شرکت افتاده رو دست و من الان تنها کلی کار ریخته رو سرم که باید انجام بدم واقعا ببخشید نمیتونم زیاد باهات حرف بزنم
ات:نه مشکلی نیست فقط خواستم ببینم میتونی امشب با هم بریم بیرون
جیمین:نه امشب قرار برم یه نفر رو ببینم و کار نمیتونم خیلی ببخشید
ات:نه هیچ اشکالی نداره اوکیه به کار هات برس منم دیگه میرم
اومدم از اتاقش بیرون با اون حرف هایی که بهم زد ناراحت شدم رفتم تو اتاقم یکم کتاب خوندم و رفتم تو حیاط به گل ها آب دادم دلم نمیخواست اصلا برم بیرون دیگه رفتم تو اتاقم و تا رفتم رو تختم خوابم برد
از دید جیمین
این روز ها خیلی کار ریخته سرم ات هم ناراحت شده که بهش کم توجهی میکنم البته کسی نیست تو این خونه که بهش توجه کنه فقط من و اجوما هستیم قهویی که برا آورده بود رو بردم دم پنجره و وایسادم بخورم که ات رو دیدم تو حیاط داره به گل ها آب میداد این دختر خیلی کیوته داشتم نگاهش میکردم که گوشیم زنگ خورد یکی از شریک هام بود که امشب قرار بود ببینمش دیگه رفتم بقیهی کاز هام رو کردم
پرش زمانی به ساعت ۹ شب
از دید جیمین
من ساعت ده باید میرفتم کلا.ب تا شریکم رو ببینم رفتم یه دوش سی مینی گرفتم لباس هام رو پوشیدم موهام رو درست کردم عطر تلخم رو زدم و حرکت کردم به سمت کلاب
از دید ات
یه کابوس دیدم از خواب بیدار شدم دیدم ساعت دو شبه یعنی چقدر خوابیدم رفتم آب بخورم که یهویی....
خب کیوتام اینم پارت جدید لذت ببرید حمایت یادتون نره 💗
از دید ات توی این چند روز زیاد با جیمین حرف نمیزدم و مثل قبل با هم نبودیم اون انگار عوض شده یه آدم دیگه شده بود اون جیمینی نبود که اذیتم میکرد یا حرصم رو در میورد اصلا این طور نبود دیگه خیلی ساکت شده بود همش یا تو گوشیه یا داره کارای شرکتش رو انجام میده قرار چند روز دیگه هم بره امروز میخواستم برم باهاش حرف بزنم تصمیم گرفتم بعد از ناهار وقتی رفت تو اتاقش کاراش رو انجام بده یه قهوه براش درست کنم و ببرم براش و بگم امروز بریم بیرون شاید باهام یکم رفتارش تغییر کرد من دیگه خسته شده بودم مثل غریبه ها شده بودیم دیدم اجوما داره صدام میکنه برای ناهار رفتم غذا خوردم جیمین زود رفت تو اتاقش منم بعد حدود بیست دقیقه نیم ساعت بلند شدم یه قهوه براش درست کردم و رفتم به سمت اتاقش رفتم در زدم
تق تق (مثلا صدای در)
جیمین:بیا تو
ات:جیمین
جیمین:اوه ات چیشده کاری داشتی اومدی
ات:آره میخواستم باهات حرف بزنم
جیمین:باشه بیا ببینم چی میخوای بگی
ات:خب (قهوه رو میزاره رو میز)اومدم بگم که این روز ها سرت انگار خیلی گرمه کارته یکم کم محلی میکنی اصلا مثل قبل اذیتم نمیکنم
جیمین:آها خب بخاطر اینکه بابام و عمو رفتن همهی کارهای شرکت افتاده رو دست و من الان تنها کلی کار ریخته رو سرم که باید انجام بدم واقعا ببخشید نمیتونم زیاد باهات حرف بزنم
ات:نه مشکلی نیست فقط خواستم ببینم میتونی امشب با هم بریم بیرون
جیمین:نه امشب قرار برم یه نفر رو ببینم و کار نمیتونم خیلی ببخشید
ات:نه هیچ اشکالی نداره اوکیه به کار هات برس منم دیگه میرم
اومدم از اتاقش بیرون با اون حرف هایی که بهم زد ناراحت شدم رفتم تو اتاقم یکم کتاب خوندم و رفتم تو حیاط به گل ها آب دادم دلم نمیخواست اصلا برم بیرون دیگه رفتم تو اتاقم و تا رفتم رو تختم خوابم برد
از دید جیمین
این روز ها خیلی کار ریخته سرم ات هم ناراحت شده که بهش کم توجهی میکنم البته کسی نیست تو این خونه که بهش توجه کنه فقط من و اجوما هستیم قهویی که برا آورده بود رو بردم دم پنجره و وایسادم بخورم که ات رو دیدم تو حیاط داره به گل ها آب میداد این دختر خیلی کیوته داشتم نگاهش میکردم که گوشیم زنگ خورد یکی از شریک هام بود که امشب قرار بود ببینمش دیگه رفتم بقیهی کاز هام رو کردم
پرش زمانی به ساعت ۹ شب
از دید جیمین
من ساعت ده باید میرفتم کلا.ب تا شریکم رو ببینم رفتم یه دوش سی مینی گرفتم لباس هام رو پوشیدم موهام رو درست کردم عطر تلخم رو زدم و حرکت کردم به سمت کلاب
از دید ات
یه کابوس دیدم از خواب بیدار شدم دیدم ساعت دو شبه یعنی چقدر خوابیدم رفتم آب بخورم که یهویی....
خب کیوتام اینم پارت جدید لذت ببرید حمایت یادتون نره 💗
۹.۱k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.