پارت شیشم
پارت شیشم
از دید ات
توی راه همش داشتم گریه میکردم جیمین هم خیلی اعصبانی بود سعی کردم آروم گریه کنم اون خیلی با من بد رفتار کرد همش هم داشتم به این فکر میکردم که اگر رفتیم خونه چی میشه تا رسیدیم دم خونه پیاده شد و خیلی سریع اومد در ماشین رو برام باز کرد دستم رو سفت گرفت و تا داخل منو کشید دیگه داخل عمارت بودیم دستم رو خیلی سفت گرفته بود داشت درد میکرد که با هر چی زور داشتم دستم رو کشیدم عقب و یهویی عقب عقب رفتم و خوردم به کاناپه و افتادم رو کاناپه یهویی جیمین اومد و روم و نفش های داغش رو توی صورتم خالی میکرد ترسیده بودم کاری باهام بکنه که سرش رو آروم برد تو گردنم چشمام رو بستم دیگه واقعا خیلی ترسیده بودم که یهویی حس کردم جیمین رفت دیدم بلند شده و رفته تو آشپزخونه و بعد چند دقیقه با یه لیوان قهوه اومد و رو به روم رو کاناپه نشست
جیمین:ببین ات من نمیخوام سرت داد بکشم یا بحث کنیم فقط میخوام باهات حرف بزنم پس نترس باشه ببین من بدم میاد کسی نزدیکت بشه خب دلم نمیخواد با یه پسر در ارتباط باشی پس سعی کن ازش فاصله بگیر چون اون کای معلومه که چه حروم زادهی هست پس ازش دوری کن باشه
ات:ب..ب..باشه
جیمین:الان هم نترس باهات کاری ندارم برو بخواب و اینکه بابام با بابات میخواستن برن سفر کاری مامانت و مامانم هم باهاشون رفتن و تا دو هفتهی دیگه نمیان پس باید با هم دیگه کنار بیایم
ات:اوکی خب خب من دیگه میرم بخوابم شب بخیر
جیمین:شبت بخیر خانوم کوچولو
واقعا اعصبانیتم رو کنترل کرده بودم ولی وقتی رفتم روش خیلی ترسیده بود معلوم بود من دلم نمیخواست کاری باهاش بکنم نخواهم کرد هوفففف دیگه خیلی خسته بودم رفتم تو اتاقم خوابیدم
از دید ات
خیلی خوشحال شدم که باهام هیچ کاری نکرد و دیگه دعوام نکرد جیمین برام همیشه مثل یه داداش بوده و هست و اون به صلاح من اینارو میگفت
ولی دیگه به چیزی فکر نکردم لباسم ر عوض کردم آرایشم رو پاک کردم و خوابیدم
از زبون راوی(روبی)
ولی ات از کجا میدونست جیمین همیشه مثل برادرش میمونه و همیشه پشتش هست و شاید اینارو به صلاح ات نمیشه شاید بخاطر این میگه که ات رو دوست داره و یا خود جیمین از کجا مطمئن هست که که هیچ کاری به انداره و هیچ آسیبی به ات نمیرسونه آدم هیچ وقت از آینده خبر نداره پس نباید مطمئن باشه
خب کیوتام اینم پارت جدید لذت ببرید اگر هم بود ببخشید مریض بودم و دفعهی بعد بیشتر میزارم و اینکه حمایت یاد نره کیوتم😉💗
از دید ات
توی راه همش داشتم گریه میکردم جیمین هم خیلی اعصبانی بود سعی کردم آروم گریه کنم اون خیلی با من بد رفتار کرد همش هم داشتم به این فکر میکردم که اگر رفتیم خونه چی میشه تا رسیدیم دم خونه پیاده شد و خیلی سریع اومد در ماشین رو برام باز کرد دستم رو سفت گرفت و تا داخل منو کشید دیگه داخل عمارت بودیم دستم رو خیلی سفت گرفته بود داشت درد میکرد که با هر چی زور داشتم دستم رو کشیدم عقب و یهویی عقب عقب رفتم و خوردم به کاناپه و افتادم رو کاناپه یهویی جیمین اومد و روم و نفش های داغش رو توی صورتم خالی میکرد ترسیده بودم کاری باهام بکنه که سرش رو آروم برد تو گردنم چشمام رو بستم دیگه واقعا خیلی ترسیده بودم که یهویی حس کردم جیمین رفت دیدم بلند شده و رفته تو آشپزخونه و بعد چند دقیقه با یه لیوان قهوه اومد و رو به روم رو کاناپه نشست
جیمین:ببین ات من نمیخوام سرت داد بکشم یا بحث کنیم فقط میخوام باهات حرف بزنم پس نترس باشه ببین من بدم میاد کسی نزدیکت بشه خب دلم نمیخواد با یه پسر در ارتباط باشی پس سعی کن ازش فاصله بگیر چون اون کای معلومه که چه حروم زادهی هست پس ازش دوری کن باشه
ات:ب..ب..باشه
جیمین:الان هم نترس باهات کاری ندارم برو بخواب و اینکه بابام با بابات میخواستن برن سفر کاری مامانت و مامانم هم باهاشون رفتن و تا دو هفتهی دیگه نمیان پس باید با هم دیگه کنار بیایم
ات:اوکی خب خب من دیگه میرم بخوابم شب بخیر
جیمین:شبت بخیر خانوم کوچولو
واقعا اعصبانیتم رو کنترل کرده بودم ولی وقتی رفتم روش خیلی ترسیده بود معلوم بود من دلم نمیخواست کاری باهاش بکنم نخواهم کرد هوفففف دیگه خیلی خسته بودم رفتم تو اتاقم خوابیدم
از دید ات
خیلی خوشحال شدم که باهام هیچ کاری نکرد و دیگه دعوام نکرد جیمین برام همیشه مثل یه داداش بوده و هست و اون به صلاح من اینارو میگفت
ولی دیگه به چیزی فکر نکردم لباسم ر عوض کردم آرایشم رو پاک کردم و خوابیدم
از زبون راوی(روبی)
ولی ات از کجا میدونست جیمین همیشه مثل برادرش میمونه و همیشه پشتش هست و شاید اینارو به صلاح ات نمیشه شاید بخاطر این میگه که ات رو دوست داره و یا خود جیمین از کجا مطمئن هست که که هیچ کاری به انداره و هیچ آسیبی به ات نمیرسونه آدم هیچ وقت از آینده خبر نداره پس نباید مطمئن باشه
خب کیوتام اینم پارت جدید لذت ببرید اگر هم بود ببخشید مریض بودم و دفعهی بعد بیشتر میزارم و اینکه حمایت یاد نره کیوتم😉💗
۲۷.۰k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.