سرطان p3
سرطان p3
از زبان ات
با صدای یونا از خواب پا شدم
... ات پا شو اماده شیم بریم یکم دیگه پرواز داریم
+اومم باشه (خاب الود)
پا شدم حاضر شدم حرکت کردیم سمت فرودگاه رسیدیم بعد ی عالمه بدبختی سوار هواپیما شدیم و حرکت کردیم سمت کره
۲۴ساعت بعد
رسیدیم خیلی خسته بودم رفتم سرویس بهداشتی هوا پیما ارایشمو درست کردم و رفتم بیرون پیاده شدیم
ی ون سیاه اومد دنبالمون سوارش شدیم و حرکت کردیم نصف راه یهو چشمم خورد به بیرون منی ک همیشه دوس داشتم بیام کره ولی میدونستم غیر ممکنه الان تو کرم پشمام پنجررو دادم پایین و به بیرون خیره شدم
بعد چند میم رسیدیم ب ی خونه مجلل پیاده شدیم از ماشین رفتیم داخل ک با برادرام ته یانگ و تهیونگ روبه رو شدم مامان بابام هم اونجا بودن همه بغلم کردن ولی من خیره شده بودم به تهیونگ و حتی حرفم نمیزدم اومد جلو و اروم بغلم کرد ولی من خشکم زده بود تهیونگ اون تهیونگ بود واقعا برادرمه(خـش به حالت زنیکه🙂🔪)
۱هفته بعد
با خانوادم صمیمی شده بودم ولی نمیدونم چرا با تهیونگ نه امروز قراره با تهیونگ برم سئول از خانواده خداحافضی کردیم و خلاصه رفتیم رسیدیم فرودگاه ک ی عالمه خبر نگار و ارمی اونجا بودن تهیونگ ی ماسک و کلاه دراز کرد سمتم
_بپوششون و اصلا سرتو بالا نیار
+باشه
پوشیدم پیاده شدیم تهیونگ از شونم گرف و مثل ی نینی بغلم کرد و به سرعت رفتیم داخل و سوار هوا پیما شدیم و حرکت کردیم سمت سئول
۴ساعت بعد
رسیدیم سئول از هوا پیما پیاده شدیم ب همون شکل رفتیم سوار ون. شدیم
_ات
+هوم چیه
_میشه تا وقتی بگم از من و خودت یعنی باهم پست نزاری (یادم رف بگم ات بلاگر معروفیه)
+اوم اوک
بعد چند میمی رسیدیم ب ی خونه پس بیرون خونش اینجوریه رفتیم داخل پس خونش اینجوریه خیلی شیکه ک یهو ی صدای پارس اومد وایییی خداااا یونتانننن باورم نمیشههههه بلاخره دیدمش اومد طرفم و بغلش کردم خیل نرمه ولی نفس کشیدن براش سخته اوخی
+تهیونگ
_بله
+یونتان رو بردی دکتر به خواطر بیماریش
_معلومه ک بردم
+خب چی میشه
_ دارم بهش دارو میدم هنوز معلوم نی
+هیمممم
#فیک#تهیونگ#بی#تی#اس
از زبان ات
با صدای یونا از خواب پا شدم
... ات پا شو اماده شیم بریم یکم دیگه پرواز داریم
+اومم باشه (خاب الود)
پا شدم حاضر شدم حرکت کردیم سمت فرودگاه رسیدیم بعد ی عالمه بدبختی سوار هواپیما شدیم و حرکت کردیم سمت کره
۲۴ساعت بعد
رسیدیم خیلی خسته بودم رفتم سرویس بهداشتی هوا پیما ارایشمو درست کردم و رفتم بیرون پیاده شدیم
ی ون سیاه اومد دنبالمون سوارش شدیم و حرکت کردیم نصف راه یهو چشمم خورد به بیرون منی ک همیشه دوس داشتم بیام کره ولی میدونستم غیر ممکنه الان تو کرم پشمام پنجررو دادم پایین و به بیرون خیره شدم
بعد چند میم رسیدیم ب ی خونه مجلل پیاده شدیم از ماشین رفتیم داخل ک با برادرام ته یانگ و تهیونگ روبه رو شدم مامان بابام هم اونجا بودن همه بغلم کردن ولی من خیره شده بودم به تهیونگ و حتی حرفم نمیزدم اومد جلو و اروم بغلم کرد ولی من خشکم زده بود تهیونگ اون تهیونگ بود واقعا برادرمه(خـش به حالت زنیکه🙂🔪)
۱هفته بعد
با خانوادم صمیمی شده بودم ولی نمیدونم چرا با تهیونگ نه امروز قراره با تهیونگ برم سئول از خانواده خداحافضی کردیم و خلاصه رفتیم رسیدیم فرودگاه ک ی عالمه خبر نگار و ارمی اونجا بودن تهیونگ ی ماسک و کلاه دراز کرد سمتم
_بپوششون و اصلا سرتو بالا نیار
+باشه
پوشیدم پیاده شدیم تهیونگ از شونم گرف و مثل ی نینی بغلم کرد و به سرعت رفتیم داخل و سوار هوا پیما شدیم و حرکت کردیم سمت سئول
۴ساعت بعد
رسیدیم سئول از هوا پیما پیاده شدیم ب همون شکل رفتیم سوار ون. شدیم
_ات
+هوم چیه
_میشه تا وقتی بگم از من و خودت یعنی باهم پست نزاری (یادم رف بگم ات بلاگر معروفیه)
+اوم اوک
بعد چند میمی رسیدیم ب ی خونه پس بیرون خونش اینجوریه رفتیم داخل پس خونش اینجوریه خیلی شیکه ک یهو ی صدای پارس اومد وایییی خداااا یونتانننن باورم نمیشههههه بلاخره دیدمش اومد طرفم و بغلش کردم خیل نرمه ولی نفس کشیدن براش سخته اوخی
+تهیونگ
_بله
+یونتان رو بردی دکتر به خواطر بیماریش
_معلومه ک بردم
+خب چی میشه
_ دارم بهش دارو میدم هنوز معلوم نی
+هیمممم
#فیک#تهیونگ#بی#تی#اس
۷.۹k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.