رمان جدیددددد⚡️💥🔥
رمان جدیددددد⚡️💥🔥
پارمیسمون تو فیلمه هست$*
رُزِ وَحشی🍷🍒
پارت⁴
سوار ماشین شدیم پارمیس گفت:چته چرا لکنت گرفتی بس ،گفتم:من..من راستش وقتی اون رو دیدم یاد اون روزی افتادم ک وقتی بچه بودم بابام میخاست منو بزنه فقط یه لحظه اون رو مثل بابام دیدم واقعن پسر ترسناکی بود اون تتو هاش بازوهاش همه چیش ترسناک بود حتا صداش ک بم داشت ،گفت:آره خب حق داری خوشگلکم ،سرمو گرفت و بعد موهامو بوس کرد خودش میدونه چقدر سختی کشیدم همین باعث شد بغض کنه ولی تو خودش ریخت نخاست ناراحت بشیم ماشین رو پارک کرد پیاده شدیم کولمن گرفتم دستم بدو بدو رفتم با خنده پشت سرمو نگاه کردم از پله ها گفتم :الان من زود میرسم برنده میشم یاححح ،همینجور دوتا دوتا پله بالا میرفتم یهو سرم محکم خورد به ی چیز سفت گفتم:وای پارمیس دیوار اینجاست ،پارمیس ک پله هایی پایین بود از اونجا بلند قهقه زد ولس اومد بالا تا منو دید پشم ریزون نگاه کرد داشتم از پله میوفتادم ک یه دست دور کمرم حلقه شد و مانع فرود اومدنم روی ۱۰پله شد چشمامو که از ترس بسته بودمو آروم باز کردم به اون شخص نگاه کردم دیدم چقدر آشناست به چشماش نگاه کردم همون چش...ما وای از ترس داد زدم خودمو تکون دادم یهو دستش از دور کمرم باز شد منم چون میخاست بیوفتم مجبور شدم از تیشرتش چنگ بزنم خودمو نگه دارم صاف وایسادم گفتم:مع...ذرت....نمی...خا...م..یعنی.. می...خام....بب..خ...شی..د ،همونجوری خشن نگاه کرد ک من بدتر ترسیدم که یهو پارمیس اومد جلوم گفت:برای چی همچین نگاه میکنی بچه رو که بترسه ،میخاست چیزی بگه که یکی داد زد ساشا برگشت گفت:بله آراد گفتم بگو آقای ساشا دوست بودنمون دلیل نمیشه ساشا خالی صدام کنی ،گفت:چشم ببخشید آقای ساشا،با دیدن پارمیس حرفش قطع شد گفت:عه عه باز این دختره نچسبه ک ،پارمیس عصبانی داد زد:نچسب عمته بی شخصیت ،پسره ک اسمش اراد بود گفت:صداتو بیار پایین بابا جیغ جیغو یه وقت جوش نزنی ،پارمیس اخم کرد اون داشت با آراد بحث میکرد ک متوجه نگاه همون پسره که اسمش ساشا بود شدم ترسناک ب من زل زده بود سرمو انداختم پایین از ترس نمیدونستم چیکار کنم لباس پارمیس رو چنگ زدم ک خودش فهمید گفت:ما کلاس داریم بای رومخ ،دستمو کشید و رفتیم سر کلاس.......
از زبان ساشا:
به اون دختر زل زدم چقدر عجیبه از اینکه از من میترسه واقعا لذت میبرم حس خیلی خوبی داره البته با اینکه همه ازم میترسن مشتاقم بدونم اسمش چیه یه دختر کوچولو که با دیدنم به لکنت میوفته.............
پارمیسمون تو فیلمه هست$*
رُزِ وَحشی🍷🍒
پارت⁴
سوار ماشین شدیم پارمیس گفت:چته چرا لکنت گرفتی بس ،گفتم:من..من راستش وقتی اون رو دیدم یاد اون روزی افتادم ک وقتی بچه بودم بابام میخاست منو بزنه فقط یه لحظه اون رو مثل بابام دیدم واقعن پسر ترسناکی بود اون تتو هاش بازوهاش همه چیش ترسناک بود حتا صداش ک بم داشت ،گفت:آره خب حق داری خوشگلکم ،سرمو گرفت و بعد موهامو بوس کرد خودش میدونه چقدر سختی کشیدم همین باعث شد بغض کنه ولی تو خودش ریخت نخاست ناراحت بشیم ماشین رو پارک کرد پیاده شدیم کولمن گرفتم دستم بدو بدو رفتم با خنده پشت سرمو نگاه کردم از پله ها گفتم :الان من زود میرسم برنده میشم یاححح ،همینجور دوتا دوتا پله بالا میرفتم یهو سرم محکم خورد به ی چیز سفت گفتم:وای پارمیس دیوار اینجاست ،پارمیس ک پله هایی پایین بود از اونجا بلند قهقه زد ولس اومد بالا تا منو دید پشم ریزون نگاه کرد داشتم از پله میوفتادم ک یه دست دور کمرم حلقه شد و مانع فرود اومدنم روی ۱۰پله شد چشمامو که از ترس بسته بودمو آروم باز کردم به اون شخص نگاه کردم دیدم چقدر آشناست به چشماش نگاه کردم همون چش...ما وای از ترس داد زدم خودمو تکون دادم یهو دستش از دور کمرم باز شد منم چون میخاست بیوفتم مجبور شدم از تیشرتش چنگ بزنم خودمو نگه دارم صاف وایسادم گفتم:مع...ذرت....نمی...خا...م..یعنی.. می...خام....بب..خ...شی..د ،همونجوری خشن نگاه کرد ک من بدتر ترسیدم که یهو پارمیس اومد جلوم گفت:برای چی همچین نگاه میکنی بچه رو که بترسه ،میخاست چیزی بگه که یکی داد زد ساشا برگشت گفت:بله آراد گفتم بگو آقای ساشا دوست بودنمون دلیل نمیشه ساشا خالی صدام کنی ،گفت:چشم ببخشید آقای ساشا،با دیدن پارمیس حرفش قطع شد گفت:عه عه باز این دختره نچسبه ک ،پارمیس عصبانی داد زد:نچسب عمته بی شخصیت ،پسره ک اسمش اراد بود گفت:صداتو بیار پایین بابا جیغ جیغو یه وقت جوش نزنی ،پارمیس اخم کرد اون داشت با آراد بحث میکرد ک متوجه نگاه همون پسره که اسمش ساشا بود شدم ترسناک ب من زل زده بود سرمو انداختم پایین از ترس نمیدونستم چیکار کنم لباس پارمیس رو چنگ زدم ک خودش فهمید گفت:ما کلاس داریم بای رومخ ،دستمو کشید و رفتیم سر کلاس.......
از زبان ساشا:
به اون دختر زل زدم چقدر عجیبه از اینکه از من میترسه واقعا لذت میبرم حس خیلی خوبی داره البته با اینکه همه ازم میترسن مشتاقم بدونم اسمش چیه یه دختر کوچولو که با دیدنم به لکنت میوفته.............
۸.۵k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.