رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۷۷
اینقدر اسرار
🔞
دیانا، دستش رفت سمت بند لباس خوابم
ارسلان، لباس خواب مشکی رنگشو از تنش درآوردم قفل س.و.ت.ی.ن.ش و باز کردم ش.و.ر.ت شو درآوردم لباس های خودمم درآوردم
دیانا، لباشو گذاشت رو لبم میخورد خیلی محکم و وحشیانه میخورد
ارسلان، نفس بند اومد ولش کردم رفتم سراغ گردنش
دیانا، گردنمو گاز گرفت اخ
ارسلان، محکم تر از قبل گاز گرفتم
دیانا، اخخ ارسلان
ارسلان، گردنشو مک زدم و بعد چن مین ولش کردم رفتم سراغ سینش
دیانا ،سینمو کرد تو دهنش وحشیانه میخورد
ارسلان، زیر چشمی نگاهش میکردم
دیانا، دستمو رو موهاش گذاشتم و گفتم آروم اخخ آخ
ارسلان، نوک سینشو گاز گرفتم
دیانا، جیغ بلندی کشیدم
ارسلان، یه جیغی کشید که نگم
دیانا، آخخخ دندون نیست که چاقو
ارسلان، خندیدم و گفتم تقصیر خودته لیسی به پایینش زدم
دیانا، آه ارسلان بیشتر بخور
ارسلان، تند تند خوردم
دیانا، آه
ارسلان، بعد چند ا.ر.ض.ا شد دیا
دیانا،بهش نگاه کردم که به پایین تنش اشاره کرد سرمو نزدیک کردم
ارسلان، منم ا.ر.ض.ا شدم
دیانا، پاهامو داد بالا و واردم کرد محکم ت.ل.م.ب.ه میزد
ارسلان، خون اومد بعد برای بار دوم ا.ر.ض.ا شد
دیانا، ا.ر.ض.ا شدم بعد چند ت.ل.م.ب.ه ارسلان هم ا.ر.ض.ا شد
ارسلان، بوسی رو لبش زدم
پارت ۷۷
اینقدر اسرار
🔞
دیانا، دستش رفت سمت بند لباس خوابم
ارسلان، لباس خواب مشکی رنگشو از تنش درآوردم قفل س.و.ت.ی.ن.ش و باز کردم ش.و.ر.ت شو درآوردم لباس های خودمم درآوردم
دیانا، لباشو گذاشت رو لبم میخورد خیلی محکم و وحشیانه میخورد
ارسلان، نفس بند اومد ولش کردم رفتم سراغ گردنش
دیانا، گردنمو گاز گرفت اخ
ارسلان، محکم تر از قبل گاز گرفتم
دیانا، اخخ ارسلان
ارسلان، گردنشو مک زدم و بعد چن مین ولش کردم رفتم سراغ سینش
دیانا ،سینمو کرد تو دهنش وحشیانه میخورد
ارسلان، زیر چشمی نگاهش میکردم
دیانا، دستمو رو موهاش گذاشتم و گفتم آروم اخخ آخ
ارسلان، نوک سینشو گاز گرفتم
دیانا، جیغ بلندی کشیدم
ارسلان، یه جیغی کشید که نگم
دیانا، آخخخ دندون نیست که چاقو
ارسلان، خندیدم و گفتم تقصیر خودته لیسی به پایینش زدم
دیانا، آه ارسلان بیشتر بخور
ارسلان، تند تند خوردم
دیانا، آه
ارسلان، بعد چند ا.ر.ض.ا شد دیا
دیانا،بهش نگاه کردم که به پایین تنش اشاره کرد سرمو نزدیک کردم
ارسلان، منم ا.ر.ض.ا شدم
دیانا، پاهامو داد بالا و واردم کرد محکم ت.ل.م.ب.ه میزد
ارسلان، خون اومد بعد برای بار دوم ا.ر.ض.ا شد
دیانا، ا.ر.ض.ا شدم بعد چند ت.ل.م.ب.ه ارسلان هم ا.ر.ض.ا شد
ارسلان، بوسی رو لبش زدم
۶.۸k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.