رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۷۶
دیانا، بهش لبخند زدم من برم قشنگ صورتمو بشورم بیام
ارسلان، رفت تو دستشویی که تو اتاق بود
دیانا، صورتمو مایع زدم شستم و خشک کردم اومدم بیرون
ارسلان، از سرویس اومد بیرون
دیانا، اومدم دراز کشیدم رو تخت
ارسلان، منم کنارش دراز کشیدم لبش و بوسیدم شروع کنم
دیانا، بهش چشمک زدم به علامت آره
ارسلان، اوکیه
پارت ۷۶
دیانا، بهش لبخند زدم من برم قشنگ صورتمو بشورم بیام
ارسلان، رفت تو دستشویی که تو اتاق بود
دیانا، صورتمو مایع زدم شستم و خشک کردم اومدم بیرون
ارسلان، از سرویس اومد بیرون
دیانا، اومدم دراز کشیدم رو تخت
ارسلان، منم کنارش دراز کشیدم لبش و بوسیدم شروع کنم
دیانا، بهش چشمک زدم به علامت آره
ارسلان، اوکیه
۵.۸k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.