رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۷۸
دیانا، آخ آخ دلم میمردی یکم آروم تر کارتو میکردی
ارسلان، اوهوم
دیانا، آخ بمیری
ارسلان، تو دلت نمیاد الان درد داری و ازم عصبی یه چیزی میگی
دیانا، جیغ زدم دلم تیر خفیفی کشید صدامم خفه شد
ارسلان، نگرانش شدم خوبی دیانا
دیانا، نه
ارسلان، بردمش تو حموم وان رو پر کردم دیانا رو گذاشتم توش خودمم نشستم توی وان زیر گوششو بوسیدم
دیانا، دستمو گذاشتم رو دلم که دستمو پس زد دست خودشو گذاشت بعد چن مین از وان اومد بیرون خودشو منو شست
ارسلان، حوله تنش کردم و تن خودمم کردم رفتیم بیرون
۴ تا پارت به دلیل ۳۱۰ تاییشدنمون
۳۲۰ تایی هم بشین چند تا پارت داریم
پارت ۷۸
دیانا، آخ آخ دلم میمردی یکم آروم تر کارتو میکردی
ارسلان، اوهوم
دیانا، آخ بمیری
ارسلان، تو دلت نمیاد الان درد داری و ازم عصبی یه چیزی میگی
دیانا، جیغ زدم دلم تیر خفیفی کشید صدامم خفه شد
ارسلان، نگرانش شدم خوبی دیانا
دیانا، نه
ارسلان، بردمش تو حموم وان رو پر کردم دیانا رو گذاشتم توش خودمم نشستم توی وان زیر گوششو بوسیدم
دیانا، دستمو گذاشتم رو دلم که دستمو پس زد دست خودشو گذاشت بعد چن مین از وان اومد بیرون خودشو منو شست
ارسلان، حوله تنش کردم و تن خودمم کردم رفتیم بیرون
۴ تا پارت به دلیل ۳۱۰ تاییشدنمون
۳۲۰ تایی هم بشین چند تا پارت داریم
۷.۸k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.