Mr boss part 3
یه هفته گذشته بود ولی همش میز و برگه هاش بو میکرد که بوی سوپ صدف نده خیلی خنده دار بود قیافش وقتی داشتم کارا انجام میدادم که همون دختره اومد جلو اروم زد رو میز
×سلام خوبی چه خبر اوضاعت خوبه با رئیس
+ اره خوبه بد نیست
× ما امشب قراره بریم رستوران با بقیه همکارا دوست داری که با ما بیای اگه وقت داره
+ اوه چرا که نه فکر میکردم نیاز داشته باشم به یه دور همی
× باشه پس ساعت ۸
+ باشه حتما
و ساعت هشت شدم از جام بلند شدم مدارک که کپی کردم گذاشتم رو میز که نگاه کوتاهی کرد بهم منم رفتم از طبقه پایین بقیه منتظر بودن
+ ببخشید منتظر بودین
× نه مشکلی نیست
رفتیم رستوران نشسته بودیم من خودمو به بقیه معرفی میکردم و بقیه هم خودشون بهم معرفی کردن لبخند میزدم
بعد از چند دقیقه همه مست بودن میخندین با هم راحت حرف میزدن که یه دست رو پام کشیده شد نگاهی کردم یکی از مردا توی جمع بود دستش بدون اینکه کسی بفهمه پس زدم ولی اون دوباره دستش کشید روی پام دستش میبرد بالا تر که یه دست اومد دستش گرفت جوری حولش داد که از روی صندلی افتاد همه شوکه به طرف خیره شدن نگاهم دادم بهش یه مرد قد بلند با هودی مشکی و ماسک داشت دستمو گرفت و از رستوران برد بیرون
+ هییییی ولم کن دستم درد گرفتتتتت
دستمو ول کرد تو چشام نگا کرد چشاش برام خیلی آشنا بودن
دستم ناخودآگاه رفت سمت ماسکش که دستش گرفت جلو دهنش نتونم بشناسمش خیره با حالت مست بهش نگا میکردم و رفتم نزدیکش چشام بستم دستش برداشتم لبام و رو لباش گذاشتم فردا.......
منتظر حمایتاتونم 🖤☠️
×سلام خوبی چه خبر اوضاعت خوبه با رئیس
+ اره خوبه بد نیست
× ما امشب قراره بریم رستوران با بقیه همکارا دوست داری که با ما بیای اگه وقت داره
+ اوه چرا که نه فکر میکردم نیاز داشته باشم به یه دور همی
× باشه پس ساعت ۸
+ باشه حتما
و ساعت هشت شدم از جام بلند شدم مدارک که کپی کردم گذاشتم رو میز که نگاه کوتاهی کرد بهم منم رفتم از طبقه پایین بقیه منتظر بودن
+ ببخشید منتظر بودین
× نه مشکلی نیست
رفتیم رستوران نشسته بودیم من خودمو به بقیه معرفی میکردم و بقیه هم خودشون بهم معرفی کردن لبخند میزدم
بعد از چند دقیقه همه مست بودن میخندین با هم راحت حرف میزدن که یه دست رو پام کشیده شد نگاهی کردم یکی از مردا توی جمع بود دستش بدون اینکه کسی بفهمه پس زدم ولی اون دوباره دستش کشید روی پام دستش میبرد بالا تر که یه دست اومد دستش گرفت جوری حولش داد که از روی صندلی افتاد همه شوکه به طرف خیره شدن نگاهم دادم بهش یه مرد قد بلند با هودی مشکی و ماسک داشت دستمو گرفت و از رستوران برد بیرون
+ هییییی ولم کن دستم درد گرفتتتتت
دستمو ول کرد تو چشام نگا کرد چشاش برام خیلی آشنا بودن
دستم ناخودآگاه رفت سمت ماسکش که دستش گرفت جلو دهنش نتونم بشناسمش خیره با حالت مست بهش نگا میکردم و رفتم نزدیکش چشام بستم دستش برداشتم لبام و رو لباش گذاشتم فردا.......
منتظر حمایتاتونم 🖤☠️
۹.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.