Mr boss part 2
ا/ت ویو : در اتاق باز کردم رفتم تو قهوه گذاشتم رو میز داشت از پنجره بیرون نگا میکرد که برگشت سمتم نگاش کردم
+ قربان قهوتون
_ هوم ممنون
*میخواستی از دفتر بری بیرون ولی وقتی داشتی دستگیره در میدادی پایین اومد جلوت چسبوندت به در خیره شده بود به چشات
+ چ چ چیکار میکنید لطفاً برین عقب
_ ببینم تو پرونده هارو دست کاری کردی ؟
+ چی من اصلا تو دفتر شما نیومدم
_ پس چرا ترسیدی استرس گرفتی ؟
+ چ چ
*نزدیک صورتت میشد هی نفس نفس میزدی که نفست تو سینت حبس کردی نگا چشات میکرد بعدم نگا لبت
_ چرا آنقدر ترسیدی داغ کردی
*در یه دفعه باز کرد از پشت افتادی بیرون
_ نکنه فکر کردی میخوام ببوسمت تو مخ برو سر کارت
در اتاق بست برگشت سر میزش بد جوری بهت بر خورده بود بلند شدی از جات رفتی سر کارت نمیتونستی کاری کنی اون رییست بود اگر میکردی اخراجت میکرد چند ساعت گذشت که تلفن کنار دست زنگ خورد
_ گشنمه برو برام غذا بگیر
+ ولی این تو قرار داد نبود
_ فراموش کردی من رئیستم؟
+ چشم
ا/ت ویو : تلفن گذاشتم رفتم واسش غذا بگیرم هههه یه بلایی به سرت بیارم میدونستم که از صدف متنفره واسه همین رفتم از یه رستوران واسش سوپ صدف گرفتم همینطور یه غذایی که توش صدف داشت بعدشم برگشتم شرکت در دفترش زدم
+ قربان ناهارتون آوردم
_ بیا تو
غذا بردم گذاشتم جلوش
+ بفرمایید
_ غذای دریایی؟
از اتاق رفتم بیرون پشت در وایسادم گوش دادم که صدای دادش شنیدم خندیدم سریع رفتم سر میزم
از دفترش اومد بیرون جلوم
_ تو میدونستی از صدف بدم میاددددد
+ چ چی نه نه من خبر نداشتم قربان متاسفم براتون عوضش میکنم
_ایشششش
رفتم تو اتاقش دستم زدم زدم یه سوپه افتاد ریخت رو زمین که اوق زد
_ خدا لعنتت کنه ( اوق )
زیر لب خندیدم شروع کردم برداشتن صدفا که دوباره اوق زد رفت بیرون کلی هم فحش زیر لب میداد ..........
+ قربان قهوتون
_ هوم ممنون
*میخواستی از دفتر بری بیرون ولی وقتی داشتی دستگیره در میدادی پایین اومد جلوت چسبوندت به در خیره شده بود به چشات
+ چ چ چیکار میکنید لطفاً برین عقب
_ ببینم تو پرونده هارو دست کاری کردی ؟
+ چی من اصلا تو دفتر شما نیومدم
_ پس چرا ترسیدی استرس گرفتی ؟
+ چ چ
*نزدیک صورتت میشد هی نفس نفس میزدی که نفست تو سینت حبس کردی نگا چشات میکرد بعدم نگا لبت
_ چرا آنقدر ترسیدی داغ کردی
*در یه دفعه باز کرد از پشت افتادی بیرون
_ نکنه فکر کردی میخوام ببوسمت تو مخ برو سر کارت
در اتاق بست برگشت سر میزش بد جوری بهت بر خورده بود بلند شدی از جات رفتی سر کارت نمیتونستی کاری کنی اون رییست بود اگر میکردی اخراجت میکرد چند ساعت گذشت که تلفن کنار دست زنگ خورد
_ گشنمه برو برام غذا بگیر
+ ولی این تو قرار داد نبود
_ فراموش کردی من رئیستم؟
+ چشم
ا/ت ویو : تلفن گذاشتم رفتم واسش غذا بگیرم هههه یه بلایی به سرت بیارم میدونستم که از صدف متنفره واسه همین رفتم از یه رستوران واسش سوپ صدف گرفتم همینطور یه غذایی که توش صدف داشت بعدشم برگشتم شرکت در دفترش زدم
+ قربان ناهارتون آوردم
_ بیا تو
غذا بردم گذاشتم جلوش
+ بفرمایید
_ غذای دریایی؟
از اتاق رفتم بیرون پشت در وایسادم گوش دادم که صدای دادش شنیدم خندیدم سریع رفتم سر میزم
از دفترش اومد بیرون جلوم
_ تو میدونستی از صدف بدم میاددددد
+ چ چی نه نه من خبر نداشتم قربان متاسفم براتون عوضش میکنم
_ایشششش
رفتم تو اتاقش دستم زدم زدم یه سوپه افتاد ریخت رو زمین که اوق زد
_ خدا لعنتت کنه ( اوق )
زیر لب خندیدم شروع کردم برداشتن صدفا که دوباره اوق زد رفت بیرون کلی هم فحش زیر لب میداد ..........
۸.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.