van Gogh part 12
ا/ت ویو : رو تخت بهوش اومدم دست پام بسته شده بود تکون خوردم نگا بدنم کردم لخت بودم دست پام کشیدم تا باز شم در اتاق باز شد یکی اومد تو
یونجین : اوه بیبی آنقدر دست پا نزن
+ چیکار میکنی یونجین بازم کن
یونجین : هیسسس میدونم که خودتم دلت میخواد ببینم چند بار برای کوک خودتو تکون دادی برای منم بده
+ حرف دهنت بفهم بازم کنننن (داد)
یونجین : هیس هیس
*انگشتش کشید رو لبت ( نمیخوام روحیه کسی رو خراب کنم واسه همین این تیکه نمیزارم چون امکان داره فیک رو کم سنا بخونن )
ا/ت ویو: بی حال روی تخت افتاده بودم از درد بدنم میلرزید رون پام تیکه های آب شده شمع روش بود میسوخت قرمز شده بود مچ دستم زخم شده بود به آنقدر دستم کشیده بودم حالت تهوع داشتم نفسم درست بالا نمیومد تمام بدنم میسوخت چشام باد کرده بود و آرایشم کامل پس داده بود رو صورتم یونجین از اتاق رفته بود بیرون دیگه جونی برای جیغ زدن کمک خواستن نداشتم چشمام داشت بسته میشد در اتاق باز شد
_ ا/ت ( داد)
اون صدا صدای کوک بود ولی نتونستم چشام باز نگردارم بیهوش شدم
کوک ویو : وقتی برگشتم یونجین لعنتی ا/ت برده بود اگه دستش به ا/ت بخوره زنده نمیزارمش
زنگ زدم به کسی که میدونست یونجین کجات هیونگ وقتی جواب داد بهش قضیه گفتم خودشم اومد با افرادش
؟ : اوه اوه بانی کوچولو
_هیونگ اینجوری صدام نکن
؟ : بانی نیستی ؟
_ عوف
؟ : خب شروع کنیم هر کی داخله بکش اون یونجین هم بیارش بیرون
•چشم قربان
کوک ویو : چند دقیقه بعد گذشت یونجین پرت شد جلو پام
لخت بود اون لعنتی نشستم روش تا میخورد میزدمش کل دستام صورتش خونی شده بود
؟ : عااا بانی بانی
یه چاقو پرت کرد کنار دستم
برش داشتم گ *لوش بیخ تا بیخ ب *ریدم
خیره نگاش میکردم رفتم تو عمارتش بلند اسم ا/ت داد میزدم که تو اتاق بی جون پیداش کردم
پیرهنم درآوردم تنش کردم کتمم تنش کردم بلندش کردم از اونجا اومدم بیرون که عمارت منفجر شد
_ هیونگ ممنون
شوگا : لازم نیست هر چی خواستی بهم بگو بانی حالا زنت ببر بیمارستان زود باش
_ چش
تو بیمارستان بهوش اومدی .......
یه پارت دیگه مونده تا فیک کوک تموم بشه
امیدوارم تا الان از این فیک خوشتون اومده باشه برای تمام حمایتاتون ممنونم امیدوارم فیک های بهتری براتون بنویسم میتونید تو کامنتا هر حرفی که دارید بهم بزنید ⛓️🖤🐺دوستون دارم
یونجین : اوه بیبی آنقدر دست پا نزن
+ چیکار میکنی یونجین بازم کن
یونجین : هیسسس میدونم که خودتم دلت میخواد ببینم چند بار برای کوک خودتو تکون دادی برای منم بده
+ حرف دهنت بفهم بازم کنننن (داد)
یونجین : هیس هیس
*انگشتش کشید رو لبت ( نمیخوام روحیه کسی رو خراب کنم واسه همین این تیکه نمیزارم چون امکان داره فیک رو کم سنا بخونن )
ا/ت ویو: بی حال روی تخت افتاده بودم از درد بدنم میلرزید رون پام تیکه های آب شده شمع روش بود میسوخت قرمز شده بود مچ دستم زخم شده بود به آنقدر دستم کشیده بودم حالت تهوع داشتم نفسم درست بالا نمیومد تمام بدنم میسوخت چشام باد کرده بود و آرایشم کامل پس داده بود رو صورتم یونجین از اتاق رفته بود بیرون دیگه جونی برای جیغ زدن کمک خواستن نداشتم چشمام داشت بسته میشد در اتاق باز شد
_ ا/ت ( داد)
اون صدا صدای کوک بود ولی نتونستم چشام باز نگردارم بیهوش شدم
کوک ویو : وقتی برگشتم یونجین لعنتی ا/ت برده بود اگه دستش به ا/ت بخوره زنده نمیزارمش
زنگ زدم به کسی که میدونست یونجین کجات هیونگ وقتی جواب داد بهش قضیه گفتم خودشم اومد با افرادش
؟ : اوه اوه بانی کوچولو
_هیونگ اینجوری صدام نکن
؟ : بانی نیستی ؟
_ عوف
؟ : خب شروع کنیم هر کی داخله بکش اون یونجین هم بیارش بیرون
•چشم قربان
کوک ویو : چند دقیقه بعد گذشت یونجین پرت شد جلو پام
لخت بود اون لعنتی نشستم روش تا میخورد میزدمش کل دستام صورتش خونی شده بود
؟ : عااا بانی بانی
یه چاقو پرت کرد کنار دستم
برش داشتم گ *لوش بیخ تا بیخ ب *ریدم
خیره نگاش میکردم رفتم تو عمارتش بلند اسم ا/ت داد میزدم که تو اتاق بی جون پیداش کردم
پیرهنم درآوردم تنش کردم کتمم تنش کردم بلندش کردم از اونجا اومدم بیرون که عمارت منفجر شد
_ هیونگ ممنون
شوگا : لازم نیست هر چی خواستی بهم بگو بانی حالا زنت ببر بیمارستان زود باش
_ چش
تو بیمارستان بهوش اومدی .......
یه پارت دیگه مونده تا فیک کوک تموم بشه
امیدوارم تا الان از این فیک خوشتون اومده باشه برای تمام حمایتاتون ممنونم امیدوارم فیک های بهتری براتون بنویسم میتونید تو کامنتا هر حرفی که دارید بهم بزنید ⛓️🖤🐺دوستون دارم
۹.۱k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.