وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...
PART SIX
تهیونگ: ما...برای هم ساخته نشدیم تو حتی درست منو نمیشناسی
ا.ت: کیه که الان از خرابکاریات خبر نداشته باشه؟و تازه من از یچی دیگه هم باخبرم تو....خیلی احساسی تر از اینی هستی که رفتار میکی...حتی اگه برا هم ساخته نشده باشیم فقط یه کلمه میخوام بشنوم
سرشو پایین انداخت و هوفی کشید اینهمه شجاعت یهو از کجا آمده بود؟مغزش میگفت خفشو دیگه چیزی نگو اما دلش دیگه طاقت نگه داری عشقو نداشت...سرشو بالا آورد و با غم تو چشم تهیونگ نگاه کرد
ا.ت: دوستم داری؟یا نداری؟
تهیونگ ا،تو ول کرد و نفسی کشید
ته: میزارم بری...
بعد از این حرفش خودش به سمت حیاط اصلی حرکت کرد و ا.ت رو تو خلا رها کرد
ا.ت: اما من ...
بغض تو گلوی ا.ت چنگ زد حالا که اعتراف کرده بود و رد شده بود یه بهونه خوب دست تهیونگ برا مسخره کردنش داده روی زمین نشست و بغضش شکست
....
کوک: داداش چقدر زود تموم کردی کارشو
تهیونگ: اره خب اینبار بیشتر حسش نبود
جیمین: تو خوبی
تهیونگ: اره ردیفم
کوک رو از جلوش کنار زد و به سمت کلاس راه افتاد بعد از دور شدنش جیمین با شک به کوک نگاه کرد
جیمین: من مطمئنم چیزی شده
کوک: چون خیلی زود تموم کرده؟
جیمین: (به یجا خیره شد)عوم نه....یکم عجیب بود اگه مثل همیشه بود الان با خنده میگفت اینجور شد اونجور شد
کوک: پس...
جیمین: اره
بهم نگاه کردن و به سمت پشت مدرسه راه افتادن از تهیونگ نمیتونستن حرف بکشن اما ا.ت تو مشتشون بود....با رسیدن به درختای پشت مدرسه و با دیدن پاهایی که از پشت بوتها بیرونه به سمتش دویدن و ا،تو دیدن که با چشمای قرمز به یک نقطه خیره شده و سرشو به درخت کنارش تکیه داده
کوک: توی بیشرف چیکار کردی
ا.ت: ....
جیمین: نمیشنوی؟هوی لی ا.ت
ا.ت: ...
جیمین: از این حرکات ا.ت عصبی شدو یقمو گرفت و بلندش کرد
جیمین: با توعم(کوبوندش تو دیوار و به گلوش فشار اورد اما ا.ت دم نزد)با تهیونگ چیکار کردی؟چرا ناراحت بود؟
ا.ت: ....
کوک: چیه چرا جواب نمیده؟!هوی ا.ت
ا.ت: هرکار میخواید با من بکنید(اروم)
جیمین گلوی ا،تو ول کرد و عقب رفت و دم گوش کوک گفت
جیمین: فک میکنم جدی یچی شده
کوک: منم
کوک به دختر مظلوم جلوش نگاه کرد و چونشو گرفت و به سمت خودش اورد و با جذابیت خودش گفت
کوک: لی ا.ت...ما دوستای تهیونگیم میخوایم بدونیم چش شده اما اون به پا جواب نمیده....تو به من میگی نه؟
ا.ت نگاه کوک کرد و متوجه شباهت صورتی تهیونگ و کوک شد واقعا زیبا بود...با تصور اینکه این تهیونگه کوکو تو به حرکت بغل کرد که تعجب شدید جیمین و جونگکوک رو داشت کوک به سر کوچیکی رو سینش بود نگاه کرد و جیمین که به ا.ت خیره بود
ا.ت: میدونی تو شبیهشی ولی یکم مهربون تری...اگه رفیقت ....
40💔😈
تیکه ای از پارت بعد: ÷عزیزم بعد از ظهر....خاستگار میاد
تهیونگ: ما...برای هم ساخته نشدیم تو حتی درست منو نمیشناسی
ا.ت: کیه که الان از خرابکاریات خبر نداشته باشه؟و تازه من از یچی دیگه هم باخبرم تو....خیلی احساسی تر از اینی هستی که رفتار میکی...حتی اگه برا هم ساخته نشده باشیم فقط یه کلمه میخوام بشنوم
سرشو پایین انداخت و هوفی کشید اینهمه شجاعت یهو از کجا آمده بود؟مغزش میگفت خفشو دیگه چیزی نگو اما دلش دیگه طاقت نگه داری عشقو نداشت...سرشو بالا آورد و با غم تو چشم تهیونگ نگاه کرد
ا.ت: دوستم داری؟یا نداری؟
تهیونگ ا،تو ول کرد و نفسی کشید
ته: میزارم بری...
بعد از این حرفش خودش به سمت حیاط اصلی حرکت کرد و ا.ت رو تو خلا رها کرد
ا.ت: اما من ...
بغض تو گلوی ا.ت چنگ زد حالا که اعتراف کرده بود و رد شده بود یه بهونه خوب دست تهیونگ برا مسخره کردنش داده روی زمین نشست و بغضش شکست
....
کوک: داداش چقدر زود تموم کردی کارشو
تهیونگ: اره خب اینبار بیشتر حسش نبود
جیمین: تو خوبی
تهیونگ: اره ردیفم
کوک رو از جلوش کنار زد و به سمت کلاس راه افتاد بعد از دور شدنش جیمین با شک به کوک نگاه کرد
جیمین: من مطمئنم چیزی شده
کوک: چون خیلی زود تموم کرده؟
جیمین: (به یجا خیره شد)عوم نه....یکم عجیب بود اگه مثل همیشه بود الان با خنده میگفت اینجور شد اونجور شد
کوک: پس...
جیمین: اره
بهم نگاه کردن و به سمت پشت مدرسه راه افتادن از تهیونگ نمیتونستن حرف بکشن اما ا.ت تو مشتشون بود....با رسیدن به درختای پشت مدرسه و با دیدن پاهایی که از پشت بوتها بیرونه به سمتش دویدن و ا،تو دیدن که با چشمای قرمز به یک نقطه خیره شده و سرشو به درخت کنارش تکیه داده
کوک: توی بیشرف چیکار کردی
ا.ت: ....
جیمین: نمیشنوی؟هوی لی ا.ت
ا.ت: ...
جیمین: از این حرکات ا.ت عصبی شدو یقمو گرفت و بلندش کرد
جیمین: با توعم(کوبوندش تو دیوار و به گلوش فشار اورد اما ا.ت دم نزد)با تهیونگ چیکار کردی؟چرا ناراحت بود؟
ا.ت: ....
کوک: چیه چرا جواب نمیده؟!هوی ا.ت
ا.ت: هرکار میخواید با من بکنید(اروم)
جیمین گلوی ا،تو ول کرد و عقب رفت و دم گوش کوک گفت
جیمین: فک میکنم جدی یچی شده
کوک: منم
کوک به دختر مظلوم جلوش نگاه کرد و چونشو گرفت و به سمت خودش اورد و با جذابیت خودش گفت
کوک: لی ا.ت...ما دوستای تهیونگیم میخوایم بدونیم چش شده اما اون به پا جواب نمیده....تو به من میگی نه؟
ا.ت نگاه کوک کرد و متوجه شباهت صورتی تهیونگ و کوک شد واقعا زیبا بود...با تصور اینکه این تهیونگه کوکو تو به حرکت بغل کرد که تعجب شدید جیمین و جونگکوک رو داشت کوک به سر کوچیکی رو سینش بود نگاه کرد و جیمین که به ا.ت خیره بود
ا.ت: میدونی تو شبیهشی ولی یکم مهربون تری...اگه رفیقت ....
40💔😈
تیکه ای از پارت بعد: ÷عزیزم بعد از ظهر....خاستگار میاد
۱۴.۴k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.