وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...
PART EIGHT
ا.ت: میشه یکم از خودتون بگید
-خب من....راستش من کار دارم خونه هم دارم و خیلیا میگن که کسی همچین داره همسر میخواد چیکار اما راستش من عاشقتون شدم
ا.ت: چطوری؟من اولین باره که شما رو میبینم
-نه...ما قبلا همو دیدیم شما یادت نیست
ا.ت: چطور
-راستش یه بار امدم بار این نزدیکی دیدم چندتا دختر دارن مشروب میخورن و شما هم بینشون بود اما وقتی دوستاتون رفتن شما مست بودید و روی سن بار شروع به رقص کردی اما یه پسر دستتونو گرفت و برد تو اتاق....راستش به نظرم امد که اون بیشتر یه غریبه بود تا دوست پسرتون...من خب وارد اتاق شدم و بعد از یه درگیری شما رو رسوندم خونه
ا.ت: ...ممن..ونم اقای مین...اما من واقعا یادم نیست
-میدونم شما خیلی مست بودید(خنده)
ا.ت: خدا....خب بازم دلیل عاشق شدنتون عجیبه
-عوم...شما موقع مستی کلی منو زدید و کیوت بازی در اوردید ولی آخرش خیلی محترمانه تشکر و عذر خواهی کردید از اون به بعد من فکر میکردم چطوری یه نفر اینقدر بانمک میتونه باشه...کارم شده بود رفتن به بار و دیدن شما هفتهای یک بار تا اینکه شما دوباره....
ا.ت: مست کردم؟!(بلند)
-بله و انگار تو مستی منو بخاطر اوردید و آمدید کنارم و گفتید که(خنده)میشه دیگه وقتی میای به من زل نزنی؟همه منو مسخره میکنن که چرا یه پسر خوشتیپ داره هی نگام میکنه
ا.ت: ج..جدی من اینو گفتم؟(بلند)آقای مین جدی نمیدونم چی بگم(خجالت زده)
-نه مشکلی نیست از نظرم خیلی کیوت بودید و وقتی اون شب داشتید میرفتید خونه دنبالتون میومدم تا کسی اذیتتون نکنه...اینقدر بهتون فکر کردم که دیوونه شدم و درموردتون تحقیق کردم فهمیدم ما یجورایی قومیم
ا.ت: پس خلاصش اینه که هر بار که من کیوت میشدم شما دلتون میلرزید؟
-بله(خنده)
ا.ت: ...یچی سفارش بدیم؟
-البته چی میل دارید
ا.ت: من...
......
تهیونگ ویو
هوف خدا از دست این کوک چقدر دیر میاد خودش قرار میزاره بعد اینقدر دیر میکنه...زنگش میزنم چیکار کنم دیگه
ته: هوی توله در خونتم چرا نمیای؟
کوک: عه امدم امدم...داش مقصد کافه بلک
ته: باش تو بیا
گوشی رو قطع کردم و بعد یکم کوک توی ماشین نشست و بوی عطرش کل ماشینو گرفت
ته: با عطر دوش نگیر چندبار بگم
کوک: دوس دارم به تو چه بزن بریم دیگه
ماشین رو روشن کردم و به سمت کافه روندم وقتی رسیدم یه دختر پسر هم تازه آمده بودن....بهشون خیره بودم کاش من و ا.ت میتونستیم اینجوری بیایم دیت
تهیونگ: خاک تو سرت کوک
کوک: چرا
ته: الان جای تو باید یه داف مینشست جلوم نه توی غول بازو
کوک: دلتم بخواد بدبخت یه شب مهمونت کردم ببین اگه نریدی تو حالمون
ته: ببند با...
صدای ا.ت متوقفم کرد...اون دختر ا.ت بود...با یه پسر تو...تو رابطس؟چطوری؟
دوباره صداش امد
ا.ت: جدی من اینو گفتم؟!.....
کوک: چیشده ته
ته: کوک من...
۳۰❤️🌚🌚🌚
ا.ت: میشه یکم از خودتون بگید
-خب من....راستش من کار دارم خونه هم دارم و خیلیا میگن که کسی همچین داره همسر میخواد چیکار اما راستش من عاشقتون شدم
ا.ت: چطوری؟من اولین باره که شما رو میبینم
-نه...ما قبلا همو دیدیم شما یادت نیست
ا.ت: چطور
-راستش یه بار امدم بار این نزدیکی دیدم چندتا دختر دارن مشروب میخورن و شما هم بینشون بود اما وقتی دوستاتون رفتن شما مست بودید و روی سن بار شروع به رقص کردی اما یه پسر دستتونو گرفت و برد تو اتاق....راستش به نظرم امد که اون بیشتر یه غریبه بود تا دوست پسرتون...من خب وارد اتاق شدم و بعد از یه درگیری شما رو رسوندم خونه
ا.ت: ...ممن..ونم اقای مین...اما من واقعا یادم نیست
-میدونم شما خیلی مست بودید(خنده)
ا.ت: خدا....خب بازم دلیل عاشق شدنتون عجیبه
-عوم...شما موقع مستی کلی منو زدید و کیوت بازی در اوردید ولی آخرش خیلی محترمانه تشکر و عذر خواهی کردید از اون به بعد من فکر میکردم چطوری یه نفر اینقدر بانمک میتونه باشه...کارم شده بود رفتن به بار و دیدن شما هفتهای یک بار تا اینکه شما دوباره....
ا.ت: مست کردم؟!(بلند)
-بله و انگار تو مستی منو بخاطر اوردید و آمدید کنارم و گفتید که(خنده)میشه دیگه وقتی میای به من زل نزنی؟همه منو مسخره میکنن که چرا یه پسر خوشتیپ داره هی نگام میکنه
ا.ت: ج..جدی من اینو گفتم؟(بلند)آقای مین جدی نمیدونم چی بگم(خجالت زده)
-نه مشکلی نیست از نظرم خیلی کیوت بودید و وقتی اون شب داشتید میرفتید خونه دنبالتون میومدم تا کسی اذیتتون نکنه...اینقدر بهتون فکر کردم که دیوونه شدم و درموردتون تحقیق کردم فهمیدم ما یجورایی قومیم
ا.ت: پس خلاصش اینه که هر بار که من کیوت میشدم شما دلتون میلرزید؟
-بله(خنده)
ا.ت: ...یچی سفارش بدیم؟
-البته چی میل دارید
ا.ت: من...
......
تهیونگ ویو
هوف خدا از دست این کوک چقدر دیر میاد خودش قرار میزاره بعد اینقدر دیر میکنه...زنگش میزنم چیکار کنم دیگه
ته: هوی توله در خونتم چرا نمیای؟
کوک: عه امدم امدم...داش مقصد کافه بلک
ته: باش تو بیا
گوشی رو قطع کردم و بعد یکم کوک توی ماشین نشست و بوی عطرش کل ماشینو گرفت
ته: با عطر دوش نگیر چندبار بگم
کوک: دوس دارم به تو چه بزن بریم دیگه
ماشین رو روشن کردم و به سمت کافه روندم وقتی رسیدم یه دختر پسر هم تازه آمده بودن....بهشون خیره بودم کاش من و ا.ت میتونستیم اینجوری بیایم دیت
تهیونگ: خاک تو سرت کوک
کوک: چرا
ته: الان جای تو باید یه داف مینشست جلوم نه توی غول بازو
کوک: دلتم بخواد بدبخت یه شب مهمونت کردم ببین اگه نریدی تو حالمون
ته: ببند با...
صدای ا.ت متوقفم کرد...اون دختر ا.ت بود...با یه پسر تو...تو رابطس؟چطوری؟
دوباره صداش امد
ا.ت: جدی من اینو گفتم؟!.....
کوک: چیشده ته
ته: کوک من...
۳۰❤️🌚🌚🌚
۱۰.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.