فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیکجونگکوک: انتقام عشق
part⁴⁵
دختر به پسر نگاه میکرد
جئون نیشخند کوچکی زد
چند قَدم به دختر نزدیک شد
لبهایش را باز کرد
خواست حرفی بزند که
" مینجی (داد) "
مینجی" مامانی؟ "(با لحنه بچهگونش)
مادر مینجی" معلوم هست کجای؟ فکر کردم گُم شدی "
مادر مینجی با قَدم های تند نزدیک مینجی میشد
مینجی از بغل دختر بیرون آمد
به سمت مادرش دوید
مادرش دختر کوچولو را بغل کرد
مینجی" مامانی این عموی عاشق خالهجونه "(با لحنه بچهگونش)
مادر مینجی" چی؟ "
what mine" اصلا اونجوری که فکر میکنید نیست "
جئون، دختر را به خودش چسباند
دستش را دور کمر چهمین قرار داد
Jeon" من شوهر چهمیناَم "
what mine" چییی؟ معلوم هست چی میگی اصلا "
Jeon" مگه دروغه؛ تو زن قانونی منی "
دختر به جئون بدون هیچ کلمهای بهش نگاه میکرد
بینشان سکوتی برقرار بود، جز صدای محیط، پرندگان و مردم صدای دیگری نبود
جئون نگاهش را از دختر گرفت
به زن و مینجی نگاه کرد
لبخندی محبت آمیزی زد
Jeon" ازتون خیلی ممنونم که توی ای مدت از زنم مراقبت کردید و حواستون بهش بود "
دست دختر را
دستش را با دستش قفل کرد و به سما خروجی دَر رفت
دختر بدون هیچ کلمهای دنبال جئون میرفت
سمت ماشین رفت
در ماشین را باز کرد
دختر را داخل ماشین گذاشت
پشت فرمون نشست و حرکت کرد
هیچ حرفی بینشون رَد بدل نمیشد
دختر هم تعجب کرده بود خوشحال بود
داخل ماشین سکوت بود
سکوت دوست داشتنی
لبخند روی لب های پسر بود
دختر در فکر
جئون وقتی دید دختر توی فکره، دستش را سمت ضبط بُرد و روشنش کرد
بعد از چند ساعتی رانندگی رسیدن بندر
دختر از پنجره به بیرون نگاهی کرد
اینکه چرا اینجااس و جئون چی تو فکرش رو نمیدونست
میخواست از پسر بپرسه که، از ماشین بیرون رفت
جئون سمت در ماشین رفت
در را باز کرد
و دختر بیرون آمد
what mine" اینجا چیکار میکنیم؟ "
Jeon" دوماه پیش قبل از اینکه بری، یعنی همون شبی که بحث کردیم یه کشتی گرفتم تا باهم بیایم و یه چیزیو بهت بگم "
what mine" چی میخواستی بهم بگی؟ "
Jeon" الان که نمیگم شب همه چیو بهت میگم "
جونگکوک دست دختر را گرفت و دنبال خودش کشید
Jeon" حالا بیا بریم تا میتونیم خوشبگذرونیم "
به داخل کشتی رفتن
کشتی تفریحی بود پُر از آدم
دختر به اطرافش نگاهی انداخت و لبخندی زد
از اینکه قراره با معشوقش وقت بگذرونه و بدون دردسر پیشش باشه خوش بود
دست دختر در دستان جئون بود
جئون و دختر به سمت دری رفتن
از پلهها پایین رفتن و رسیدن به راهروی پُر ار دَر
جئون به سمت یکی از درها رفت
Jeon" اینجا اتاق توعه، برات لباس گذاشتم هر چی که دوست داشتی بپوش "
what mine" خودت؟ "
Jeon" برای اینکه راحت باشی دوتا اتاق گرفتم گفتم شاید اینطوری راحت باشی "
part⁴⁵
دختر به پسر نگاه میکرد
جئون نیشخند کوچکی زد
چند قَدم به دختر نزدیک شد
لبهایش را باز کرد
خواست حرفی بزند که
" مینجی (داد) "
مینجی" مامانی؟ "(با لحنه بچهگونش)
مادر مینجی" معلوم هست کجای؟ فکر کردم گُم شدی "
مادر مینجی با قَدم های تند نزدیک مینجی میشد
مینجی از بغل دختر بیرون آمد
به سمت مادرش دوید
مادرش دختر کوچولو را بغل کرد
مینجی" مامانی این عموی عاشق خالهجونه "(با لحنه بچهگونش)
مادر مینجی" چی؟ "
what mine" اصلا اونجوری که فکر میکنید نیست "
جئون، دختر را به خودش چسباند
دستش را دور کمر چهمین قرار داد
Jeon" من شوهر چهمیناَم "
what mine" چییی؟ معلوم هست چی میگی اصلا "
Jeon" مگه دروغه؛ تو زن قانونی منی "
دختر به جئون بدون هیچ کلمهای بهش نگاه میکرد
بینشان سکوتی برقرار بود، جز صدای محیط، پرندگان و مردم صدای دیگری نبود
جئون نگاهش را از دختر گرفت
به زن و مینجی نگاه کرد
لبخندی محبت آمیزی زد
Jeon" ازتون خیلی ممنونم که توی ای مدت از زنم مراقبت کردید و حواستون بهش بود "
دست دختر را
دستش را با دستش قفل کرد و به سما خروجی دَر رفت
دختر بدون هیچ کلمهای دنبال جئون میرفت
سمت ماشین رفت
در ماشین را باز کرد
دختر را داخل ماشین گذاشت
پشت فرمون نشست و حرکت کرد
هیچ حرفی بینشون رَد بدل نمیشد
دختر هم تعجب کرده بود خوشحال بود
داخل ماشین سکوت بود
سکوت دوست داشتنی
لبخند روی لب های پسر بود
دختر در فکر
جئون وقتی دید دختر توی فکره، دستش را سمت ضبط بُرد و روشنش کرد
بعد از چند ساعتی رانندگی رسیدن بندر
دختر از پنجره به بیرون نگاهی کرد
اینکه چرا اینجااس و جئون چی تو فکرش رو نمیدونست
میخواست از پسر بپرسه که، از ماشین بیرون رفت
جئون سمت در ماشین رفت
در را باز کرد
و دختر بیرون آمد
what mine" اینجا چیکار میکنیم؟ "
Jeon" دوماه پیش قبل از اینکه بری، یعنی همون شبی که بحث کردیم یه کشتی گرفتم تا باهم بیایم و یه چیزیو بهت بگم "
what mine" چی میخواستی بهم بگی؟ "
Jeon" الان که نمیگم شب همه چیو بهت میگم "
جونگکوک دست دختر را گرفت و دنبال خودش کشید
Jeon" حالا بیا بریم تا میتونیم خوشبگذرونیم "
به داخل کشتی رفتن
کشتی تفریحی بود پُر از آدم
دختر به اطرافش نگاهی انداخت و لبخندی زد
از اینکه قراره با معشوقش وقت بگذرونه و بدون دردسر پیشش باشه خوش بود
دست دختر در دستان جئون بود
جئون و دختر به سمت دری رفتن
از پلهها پایین رفتن و رسیدن به راهروی پُر ار دَر
جئون به سمت یکی از درها رفت
Jeon" اینجا اتاق توعه، برات لباس گذاشتم هر چی که دوست داشتی بپوش "
what mine" خودت؟ "
Jeon" برای اینکه راحت باشی دوتا اتاق گرفتم گفتم شاید اینطوری راحت باشی "
۱۰.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.