غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_22
رفتم دره ماشین رو باز کردم و نشستم
یاس :سلام بر خنگ ترین رفیق دنیا
آرزو :سلام آخر من از دست خل بازی های تو دیونه میشم
راه افتاد که رسیدیم دانشگاه ما باهم یه رشته قبول شدیم و اون استاد ها رو انتخاب کرد من نفهمیدم
آرزو :بیا بریم یه چیزی بخوریم
یاس:اوکی به حساب تو
خندید و رفتیم بعد اینکه ناهار خوردیم منو رسوند خونه آنقدر خسته بودم فقط یه سلام دادم و خوابیدم
رزرشته هنر بود و مریم رشته کامپیوتر دانشگاهمون جدا بود من بعد از تلاش های بی پیانم تونستم شریف قبول شم و فردا اولین روزمه صبح با صدای زنگ گوشی پاشدم و لباس پوشیدم و موهامو یافتم چتری هام رو بیرون ریختم و یه آرایش ملیح زیبا و کولم رو برداشتم رفتم پایین
یاس :سلام
همه با خوشرویی جواب دادن و بعد از خوردن رفتم سوار بنزن شدم و رفتم
خب رسیدم ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم خیر سرم نصف تهران زیر پای قابلمه رفتم تو کلاس خب هنوز استاد نیومده بود رفتم کنار آرزو نشستم امروز یه چیزیش بود
استاد اومد باورم نمی شد این امیرسامه خدایا کی ها رو استاد میکنی کوه غرور زارت من یاس نیستم حال تورو نگیرم
شروع کرد اول خودش رو معرفی کرد و حضور رو غیاب خیلی کسل کننده بود آه
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_22
رفتم دره ماشین رو باز کردم و نشستم
یاس :سلام بر خنگ ترین رفیق دنیا
آرزو :سلام آخر من از دست خل بازی های تو دیونه میشم
راه افتاد که رسیدیم دانشگاه ما باهم یه رشته قبول شدیم و اون استاد ها رو انتخاب کرد من نفهمیدم
آرزو :بیا بریم یه چیزی بخوریم
یاس:اوکی به حساب تو
خندید و رفتیم بعد اینکه ناهار خوردیم منو رسوند خونه آنقدر خسته بودم فقط یه سلام دادم و خوابیدم
رزرشته هنر بود و مریم رشته کامپیوتر دانشگاهمون جدا بود من بعد از تلاش های بی پیانم تونستم شریف قبول شم و فردا اولین روزمه صبح با صدای زنگ گوشی پاشدم و لباس پوشیدم و موهامو یافتم چتری هام رو بیرون ریختم و یه آرایش ملیح زیبا و کولم رو برداشتم رفتم پایین
یاس :سلام
همه با خوشرویی جواب دادن و بعد از خوردن رفتم سوار بنزن شدم و رفتم
خب رسیدم ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم خیر سرم نصف تهران زیر پای قابلمه رفتم تو کلاس خب هنوز استاد نیومده بود رفتم کنار آرزو نشستم امروز یه چیزیش بود
استاد اومد باورم نمی شد این امیرسامه خدایا کی ها رو استاد میکنی کوه غرور زارت من یاس نیستم حال تورو نگیرم
شروع کرد اول خودش رو معرفی کرد و حضور رو غیاب خیلی کسل کننده بود آه
••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
۳.۱k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.