ات ویو (پرش زمانی فردا صبح)
ات ویو (پرش زمانی فردا صبح)
صبح بلند شدم گوشیمو باز کردم دیدم تهیونگ پیام داده
ته:امروز بالای پشت بوم دانشگاه نه بری پشت بوم باشگاه ها منتظرتم زنگ اول:) نمی دونم چرا با پیامش ذوق کردم زنگ لونا زدم همه چیزو بهش گفتم
لونا:دختر اون دوستت دارههه من و کوک رو پشت بوم باشگاه نگاتون میکنیم
ات:خفشو بیام دنبالت؟
لونا:اره ات جیمین به نایون گفته که دوست پسر داره و همه جور حرفی بهش زده در صورتی که نایون همچین کاری نکرده دوست دختر جیمین اومده یمشت چت فیک نشون جیمین داده اونم ......
ات:کس خرده مرتیکه نشونش میدم نایون چطوره
لونا:انقد گریه کرد که داشت میمرد هنوز خوابه حالش افتضاحه
ات:بیدارش کن اماده شه
لونا:اک
رفتم دم عمارت لونا اینا که لونا و نایون اومدن سوار شدن برگشتم روبه نایون که عقب نشسته بود دیدم زیر چشماش سیاهه فقط یه رژ زده حالش بد بود
ات:نایون قشنگم حالت خوبه
نایون:بم میاد خوب باشم؟؟؟؟
ات:جیمین فهمیده که اون دوست دختر جن°دش دروغ گفته پشیمونه
نایون:دیگه برام مهم نیست
اولین بار بود نایونو اونجوری دیدم واقعیتش معلومه داغون شده رسیدیم دیدم تهیونگ زود تر اومده و ماشینشو پارک کرده یهو جیمی داد زد نایون نایون حتی روشو بر نگردوند و رفت جیمین خواست بره سمش که نزاشتم بره
ات:جیمین میدونی تنها چیزی که دل یه دختر رو تو رابطه خورد می کنه چیه بی اعتمادی او فرد اخه اون دختر همه ی اعتمادشو میزاره وسط و وقتی ببینه اون بهش گفته هرزه و کلی حرف بهش بزنه او میمیره و زنده میشه دیشب می دونی چقد گریه کرد چند تا مسکن خورد؟
جیمین:لعنت به من ات باید چیکار کنم دوباره دلشو بدست بیارم
ات:فقط بهش اعتماد و کنو از دلش در بیار و براش شرایطو توضیح بده ولی بار بعدی جیمین خودم دارت میزنم حالا بدو
جیمین رفت دنبال نایون
ویو انا
رفتم بالا پشت بوم که دیدم تهیونگ اینجاست و رفتم پیشش و یهو....
صبح بلند شدم گوشیمو باز کردم دیدم تهیونگ پیام داده
ته:امروز بالای پشت بوم دانشگاه نه بری پشت بوم باشگاه ها منتظرتم زنگ اول:) نمی دونم چرا با پیامش ذوق کردم زنگ لونا زدم همه چیزو بهش گفتم
لونا:دختر اون دوستت دارههه من و کوک رو پشت بوم باشگاه نگاتون میکنیم
ات:خفشو بیام دنبالت؟
لونا:اره ات جیمین به نایون گفته که دوست پسر داره و همه جور حرفی بهش زده در صورتی که نایون همچین کاری نکرده دوست دختر جیمین اومده یمشت چت فیک نشون جیمین داده اونم ......
ات:کس خرده مرتیکه نشونش میدم نایون چطوره
لونا:انقد گریه کرد که داشت میمرد هنوز خوابه حالش افتضاحه
ات:بیدارش کن اماده شه
لونا:اک
رفتم دم عمارت لونا اینا که لونا و نایون اومدن سوار شدن برگشتم روبه نایون که عقب نشسته بود دیدم زیر چشماش سیاهه فقط یه رژ زده حالش بد بود
ات:نایون قشنگم حالت خوبه
نایون:بم میاد خوب باشم؟؟؟؟
ات:جیمین فهمیده که اون دوست دختر جن°دش دروغ گفته پشیمونه
نایون:دیگه برام مهم نیست
اولین بار بود نایونو اونجوری دیدم واقعیتش معلومه داغون شده رسیدیم دیدم تهیونگ زود تر اومده و ماشینشو پارک کرده یهو جیمی داد زد نایون نایون حتی روشو بر نگردوند و رفت جیمین خواست بره سمش که نزاشتم بره
ات:جیمین میدونی تنها چیزی که دل یه دختر رو تو رابطه خورد می کنه چیه بی اعتمادی او فرد اخه اون دختر همه ی اعتمادشو میزاره وسط و وقتی ببینه اون بهش گفته هرزه و کلی حرف بهش بزنه او میمیره و زنده میشه دیشب می دونی چقد گریه کرد چند تا مسکن خورد؟
جیمین:لعنت به من ات باید چیکار کنم دوباره دلشو بدست بیارم
ات:فقط بهش اعتماد و کنو از دلش در بیار و براش شرایطو توضیح بده ولی بار بعدی جیمین خودم دارت میزنم حالا بدو
جیمین رفت دنبال نایون
ویو انا
رفتم بالا پشت بوم که دیدم تهیونگ اینجاست و رفتم پیشش و یهو....
۳۹.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.