لباسمو پوشیدم که یهو دخترا جیغ زدن و گفتن عرررررر اتتتتتت
لباسمو پوشیدم که یهو دخترا جیغ زدن و گفتن عرررررر اتتتتتتت
نایون:من جا تهیونگ بودم همین امشب عقدت میکردم یاه یاه
لونا:واییی خیلی قشنگه در اتاق زده شد تهیونگ اومد تو و منو نگا کرد
لونا:ات ما بریم اب بخوریم الان میایم
تهیونگ:خیلی خوشگل شدی
ات:مرسی توهم هنوز جذابی
ته:ات رژت خیلی پر رنگه
ات واقعا؟وای بهشون گفتم این بده
یهو تهیونگ لبشو گذاشت رو لبام و مک عمیقی زد که تو شک بودم بعد سرشو اورد بال و گفت
ته: الان رنگش خوبه
تو شک بودم
ته:پایین منتظرتم
رف عررررر اون خیلی کراشه دخترا اومدن بالا
لونا:پدسگ ماپشت در دیدیمتون
که هرچی دم دستم بود پرتشون کردم مهمونا اومده بودن دخترا باعام از پله میومدن پایین همه دست زدن تهیونگ دست منو گرفت کوک دست لونا و جیمین دست نایونو
همه به منو ته تبریک میگفته که دیدم یه دختره که لباسش کاملا باز بود داد زد اوپااااا
یهو پرید بغل تهیونگ داشتم فشارمی خوردم سرخ شده بودم
ته:انا تو کی اومدییی😃
انا:اوپا الان اومدم شیطون شدی نامزد میکنی به ما نمیگی
فقط نگاشون میکردم که گفتم
ات:ته معرفی نمیکنی؟
تهیونگ که دید اصبانیم خندش گرفت و گفت
ته:ایشون دختر خالمه
ات:اها خوشبختم
انا اومد بغلم کرد در گوشم گفت
انا:اشتباه بزرگی کردی تهیونگ ماله منه
ات:فازت چیه ناموسا
انا:من برم بای
ات:دختره ی کصمشنگ
ته:چیشد مگه
ات:اومد گفت تهیونگ ماله منه کاره اشتباهی کردی غلط اضافی می خوره
ته:با اعتماد بنفس میگم من صاحب دارم
جشن کم کم تموم شده بود که ته بهم گفت
ته:ات من دوست دارم و فردا بالای پشت بوم مدرسه جوابتو میشنوم
انا:حرفاشونو شنیدم تصمیم گرفتم فردا برم تهیونگو بزور بالای پشت بوم بوس کنم که رابطه شون بهم بخوره اره...
لباسمو پوشیدم که یهو دخترا جیغ زدن و گفتن عرررررر اتتتتتتت
نایون:من جا تهیونگ بودم همین امشب عقدت میکردم یاه یاه
لونا:واییی خیلی قشنگه در اتاق زده شد تهیونگ اومد تو و منو نگا کرد
لونا:ات ما بریم اب بخوریم الان میایم
تهیونگ:خیلی خوشگل شدی
ات:مرسی توهم هنوز جذابی
ته:ات رژت خیلی پر رنگه
ات واقعا؟وای بهشون گفتم این بده
یهو تهیونگ لبشو گذاشت رو لبام و مک عمیقی زد که تو شک بودم بعد سرشو اورد بال و گفت
ته: الان رنگش خوبه
تو شک بودم
ته:پایین منتظرتم
رف عررررر اون خیلی کراشه دخترا اومدن بالا
لونا:پدسگ ماپشت در دیدیمتون
که هرچی دم دستم بود پرتشون کردم مهمونا اومده بودن دخترا باعام از پله میومدن پایین همه دست زدن تهیونگ دست منو گرفت کوک دست لونا و جیمین دست نایونو
همه به منو ته تبریک میگفته که دیدم یه دختره که لباسش کاملا باز بود داد زد اوپااااا
یهو پرید بغل تهیونگ داشتم فشارمی خوردم سرخ شده بودم
ته:انا تو کی اومدییی😃
انا:اوپا الان اومدم شیطون شدی نامزد میکنی به ما نمیگی
فقط نگاشون میکردم که گفتم
ات:ته معرفی نمیکنی؟
تهیونگ که دید اصبانیم خندش گرفت و گفت
ته:ایشون دختر خالمه
ات:اها خوشبختم
انا اومد بغلم کرد در گوشم گفت
انا:اشتباه بزرگی کردی تهیونگ ماله منه
ات:فازت چیه ناموسا
انا:من برم بای
ات:دختره ی کصمشنگ
ته:چیشد مگه
ات:اومد گفت تهیونگ ماله منه کاره اشتباهی کردی غلط اضافی می خوره
ته:با اعتماد بنفس میگم من صاحب دارم
جشن کم کم تموم شده بود که ته بهم گفت
ته:ات من دوست دارم و فردا بالای پشت بوم مدرسه جوابتو میشنوم
انا:حرفاشونو شنیدم تصمیم گرفتم فردا برم تهیونگو بزور بالای پشت بوم بوس کنم که رابطه شون بهم بخوره اره...
۱۱.۵k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱