اومدن پایین سوار شدن چون فهمیدن حالم گرفتست چیزی نگفت تو
اومدن پایین سوار شدن چون فهمیدن حالم گرفتست چیزی نگفت تو راه اهنگ گذاشتم دخترا باهاشمی می خوندن نزدیک دانشگاه که شدیم اهنگو قطع کردن یهو دیدم در دانشگاه وخشتانک بودددد نمی شد سوزن بندازی
لونا:یا خداااااااا ات چیکار کنیممم
ات لونا شیشتو بده بالااااااا
خبر نکاره حمله ور شدن سمت ماشین
نایون:یا پنج تنننن ات همه اینا بخاطر تو اومدن
ات:فعلا اینجوری معلومه
که ماشین تهیونگ اومد پشت سرم تهیونگ زنگ زد و ج دادم
تهیونگ:ات چخبره
ات:کوری؟
ته:کی به اینا خبر داده
ات:مث اینکه اینجا دانشگاه باباته
ته:راست میگییی گوه توش
که یهو حراست در دانشگاهو باز کردن
ات: تهیونگ سریع گاز بده
با سرعت بال جوری رفتیم تو پارک کردیم که جیمین و کوک هم ترسیدن ولی اوناهم پارک کردن سریع در دانشگاهو بستن لونا تو شک بود بچه
لونا:ات مریضی اینجوری روندی؟
نایون:واییی چقد حال داداااا
پیاده شدیم
ات:اقای پارک پارک کردی؟
جیمین:ات انقد نمک نریز
داشتم میرفتم که تهیونگ صدام زد
ته؛ات
ات:بله
ته:چرا واینسادی بیام دنبالت
ات:تهیونگا تو دیوونه ای؟ نگا کن دم درو بعدشم دلم خواست خودم ماشینبرونم
یهو تهیونگ بغلم کرد که دخترای دانشگاه از فشار داشتن پاره میشدن
تهیونگ:امشب جشن نامزدی تو عمارت خودتونه!
ات:عا اره
ته:خب منم ساعت شش اونحام
ات:باش
رفتم سر کلاس نشستم که یهو دیدم میسو داره میاد سمتم
میسو:چطوری هرزه
ات:اسم خودتو رو من نزار اک؟
لونا:هی میسو بس کن!
نایون:راست میگه چرا ول تهیونگ نمیکنی اون نگاه سگ به تو نمیندازه!
میسو:اول اومدی با زدن دلشو بردی بعدشم با گریه؟
ات:خفشو
میسو تو یه هرزه ای دستشو اورد بالا که بزنه
ولی. دستش تو هوا موند تهیونگ دستشو گرفته بود
ته:داشتی چه غلطی میکردی؟؟؟؟
میسو:ددی اون بهم گفت هرزه
بلند شدم یقشو گرفتم
ات:ددی؟؟؟ اونو من میتونم بگم اکی؟و اون دیگ صاحب داره دیگ دورو بره تهیونگ نمیپری فهمیدی؟
میسو:ف.ف....هم...میدم
ات:اها افرین بدو برو
لونا و نایون گفتن ما دیگه بریم که تهیونگ اومد جلوم تو روش نگا میکردم
ته:(با نیشخنده جذابانه) صاحب دارم؟
ات:خفشو بشین
پرش زمانی خونه
از اونجایی که نایون دوره ی میکاپ دیده! اون میکاپرمه رفتیم تو اتاق دخترا داشتن لباسامو اماده میکردن که منم رفتم حموم یه دوشه بیست مینی گرفتم اومدم بیرون
نایون:بیا بشین کارو شروع کنیم
لونا:بدو بدو
رفتم نشستم یکیش موهامو اوتو میکرد یکیش ناخونامو کاراشون که تموم شد
نایون:خب با این چهره ی زیبا چیکار کنیم
لونا:گفت یه ارایش لایت
منم فقط می خندیدم ارایشمم تموم شد لباسمو پوشیدم که یهو....
لونا:یا خداااااااا ات چیکار کنیممم
ات لونا شیشتو بده بالااااااا
خبر نکاره حمله ور شدن سمت ماشین
نایون:یا پنج تنننن ات همه اینا بخاطر تو اومدن
ات:فعلا اینجوری معلومه
که ماشین تهیونگ اومد پشت سرم تهیونگ زنگ زد و ج دادم
تهیونگ:ات چخبره
ات:کوری؟
ته:کی به اینا خبر داده
ات:مث اینکه اینجا دانشگاه باباته
ته:راست میگییی گوه توش
که یهو حراست در دانشگاهو باز کردن
ات: تهیونگ سریع گاز بده
با سرعت بال جوری رفتیم تو پارک کردیم که جیمین و کوک هم ترسیدن ولی اوناهم پارک کردن سریع در دانشگاهو بستن لونا تو شک بود بچه
لونا:ات مریضی اینجوری روندی؟
نایون:واییی چقد حال داداااا
پیاده شدیم
ات:اقای پارک پارک کردی؟
جیمین:ات انقد نمک نریز
داشتم میرفتم که تهیونگ صدام زد
ته؛ات
ات:بله
ته:چرا واینسادی بیام دنبالت
ات:تهیونگا تو دیوونه ای؟ نگا کن دم درو بعدشم دلم خواست خودم ماشینبرونم
یهو تهیونگ بغلم کرد که دخترای دانشگاه از فشار داشتن پاره میشدن
تهیونگ:امشب جشن نامزدی تو عمارت خودتونه!
ات:عا اره
ته:خب منم ساعت شش اونحام
ات:باش
رفتم سر کلاس نشستم که یهو دیدم میسو داره میاد سمتم
میسو:چطوری هرزه
ات:اسم خودتو رو من نزار اک؟
لونا:هی میسو بس کن!
نایون:راست میگه چرا ول تهیونگ نمیکنی اون نگاه سگ به تو نمیندازه!
میسو:اول اومدی با زدن دلشو بردی بعدشم با گریه؟
ات:خفشو
میسو تو یه هرزه ای دستشو اورد بالا که بزنه
ولی. دستش تو هوا موند تهیونگ دستشو گرفته بود
ته:داشتی چه غلطی میکردی؟؟؟؟
میسو:ددی اون بهم گفت هرزه
بلند شدم یقشو گرفتم
ات:ددی؟؟؟ اونو من میتونم بگم اکی؟و اون دیگ صاحب داره دیگ دورو بره تهیونگ نمیپری فهمیدی؟
میسو:ف.ف....هم...میدم
ات:اها افرین بدو برو
لونا و نایون گفتن ما دیگه بریم که تهیونگ اومد جلوم تو روش نگا میکردم
ته:(با نیشخنده جذابانه) صاحب دارم؟
ات:خفشو بشین
پرش زمانی خونه
از اونجایی که نایون دوره ی میکاپ دیده! اون میکاپرمه رفتیم تو اتاق دخترا داشتن لباسامو اماده میکردن که منم رفتم حموم یه دوشه بیست مینی گرفتم اومدم بیرون
نایون:بیا بشین کارو شروع کنیم
لونا:بدو بدو
رفتم نشستم یکیش موهامو اوتو میکرد یکیش ناخونامو کاراشون که تموم شد
نایون:خب با این چهره ی زیبا چیکار کنیم
لونا:گفت یه ارایش لایت
منم فقط می خندیدم ارایشمم تموم شد لباسمو پوشیدم که یهو....
۱۲.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.