تو را که بودیم
تو را که بودیم
ته:لونا نبضشو بگیر
لونا:میزنه فقط چون زیاد خورده بیهش شده
ته:یعنی به دکتر نگم بیاد
کوک:نه
لونا:نه یبارم اینجوری شده بود خوابید بیدار شد
رسیدیم خونه حاله ات و دیدم داغون شدم گذاشتمش رو تخت و لونا کنارش بود رفتم پایین کوک اومد باهام صحبت کرد بهش گفتم که او هرزه منو به اجبار بوسیده
ات ویو
سرمد د بود چشمامو باز کردم که لونا بالای سرم بود
لونا:اتتتتت بهوش اومدی دورت بگردممم
ات:تهیونگ کجاست
لونا:میدونی مرد و زنده شد تو رو اینجوری دید چقد گریه کرد؟
لونا که بهم گفت اون انای عوضی بزور اون کار رو کرده ناراحت شدم ک به تهیونگ اعتماد نکردم که یهو ته اومد لونا رفت تهیونگ اومد کناره تختم نشست
ته:ات میدونی....
نزاشتم ادامه ی حرفشو بده که لبم و گذاشتم رو لبش همراهی میکرد بعدش ولش کردم که بغلش کردم
ات:منو ببخشم که بهت اعتماد نکردم من خیلی سرت حساسم دوست ندارم حتی دختر نزدیکت شه دیگ نزار انا و میسو نزدیکت شن تو دیگه ماله منی:))))))♥️
ته: بغلش کردم سرشو بوسیدم منم همینطور:)
ته:خب من دیگه برم
ات:کجاااااااا
ته:برم یه اتاق دیگ بخوابم
ات: بیا پیش خودم بخواب حالمخوبنیس🥺
ته:هوووف چشاتی اینجوری نکن دیگه
پرش زمانی صبح تو دانشگاه
با ماشین تهیونگ باهم رفتیم همه نگاهمون میکردن من دست ته رو کرفته بودم که انا اومد حلومون خواست بگه اوپا که
ات:خفشو خق نداری بهش بگی اوپا من ففط میتونم بهش بگم اکی؟؟؟؟ اخا راستی مرسی که رابطمونو بهتر کردی
رد شدیم رفتیم تو کلاس نشسته بودیم که تهیونگ از پام نیشگون میگرفت اخر کاری در گوشش گفتم
ات: جرت میدما
که استاد اومد
استاد:سلام بچه ها واسه فردا مدرسه یه اردو گذاشته توی جنگل میتونید حیوون خونگی هاتونم بیاری
ته:پس من یونتان رو میارم
استاد به کروه های شش نفره تبدیل میشید. چادر هم خودتون به اندازه ی کافی تغذیه بگیرید لباس هم بیارید
ته:جیمین،ات،خودم،کوک،لونا،نایون پایه اید
که همشون گفتن اره
ته:واسه خرید خوراکی امشب ساعت هشت بیاید فروشگاه استار....
ته:لونا نبضشو بگیر
لونا:میزنه فقط چون زیاد خورده بیهش شده
ته:یعنی به دکتر نگم بیاد
کوک:نه
لونا:نه یبارم اینجوری شده بود خوابید بیدار شد
رسیدیم خونه حاله ات و دیدم داغون شدم گذاشتمش رو تخت و لونا کنارش بود رفتم پایین کوک اومد باهام صحبت کرد بهش گفتم که او هرزه منو به اجبار بوسیده
ات ویو
سرمد د بود چشمامو باز کردم که لونا بالای سرم بود
لونا:اتتتتت بهوش اومدی دورت بگردممم
ات:تهیونگ کجاست
لونا:میدونی مرد و زنده شد تو رو اینجوری دید چقد گریه کرد؟
لونا که بهم گفت اون انای عوضی بزور اون کار رو کرده ناراحت شدم ک به تهیونگ اعتماد نکردم که یهو ته اومد لونا رفت تهیونگ اومد کناره تختم نشست
ته:ات میدونی....
نزاشتم ادامه ی حرفشو بده که لبم و گذاشتم رو لبش همراهی میکرد بعدش ولش کردم که بغلش کردم
ات:منو ببخشم که بهت اعتماد نکردم من خیلی سرت حساسم دوست ندارم حتی دختر نزدیکت شه دیگ نزار انا و میسو نزدیکت شن تو دیگه ماله منی:))))))♥️
ته: بغلش کردم سرشو بوسیدم منم همینطور:)
ته:خب من دیگه برم
ات:کجاااااااا
ته:برم یه اتاق دیگ بخوابم
ات: بیا پیش خودم بخواب حالمخوبنیس🥺
ته:هوووف چشاتی اینجوری نکن دیگه
پرش زمانی صبح تو دانشگاه
با ماشین تهیونگ باهم رفتیم همه نگاهمون میکردن من دست ته رو کرفته بودم که انا اومد حلومون خواست بگه اوپا که
ات:خفشو خق نداری بهش بگی اوپا من ففط میتونم بهش بگم اکی؟؟؟؟ اخا راستی مرسی که رابطمونو بهتر کردی
رد شدیم رفتیم تو کلاس نشسته بودیم که تهیونگ از پام نیشگون میگرفت اخر کاری در گوشش گفتم
ات: جرت میدما
که استاد اومد
استاد:سلام بچه ها واسه فردا مدرسه یه اردو گذاشته توی جنگل میتونید حیوون خونگی هاتونم بیاری
ته:پس من یونتان رو میارم
استاد به کروه های شش نفره تبدیل میشید. چادر هم خودتون به اندازه ی کافی تغذیه بگیرید لباس هم بیارید
ته:جیمین،ات،خودم،کوک،لونا،نایون پایه اید
که همشون گفتن اره
ته:واسه خرید خوراکی امشب ساعت هشت بیاید فروشگاه استار....
۴۱.۱k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.