پارت پنجم
پارت پنجم
ات:خب اسمت چیه
نامجون:کیم نامجونم ۲۷ سالمه و شما
ات:من جئون ات ۲۲ سالمه میگم آقای کیم
نامجون:این طور صدام نکن بگو نامجون
ات:اوه باشه خب نامجون واقعا برای دیشب ممنونم شمارت رو میشه بدی تا برای تشکر ببرمت کافه
نامجون:آره حتما اینم شمارم (یعنی شمارش رو داد)
ات:پس کی وقت داری که بریم
نامجون:فردا چطوره ساعت ۵
ات:اوم خوبه اوکی
نامجون:پس من برم فردا میبینمت
ات:آها اوکی بای
از دید ات اون فوقالعاده بود نکنه عاشقش شدم نه بابا افکارم رو کنار زدم بلند شدم رفتم خونه
از دید نامجون برای فردا دل تو دلم نبود باهاش برم بیرون خیلی خوشحال بودم
پرش زمانی به فردا ساعت چهار
از دید ات همه کارام رو کرده بودم از سر کار زود تر برگشتم رفتم دوش گرفتم یه آرایش ملایم کردم لباسم رو پوشیدم که نامجون زنگ زد گفت میاد دنبالم باورم نمیشد ولی بهش گفتم که بیاد دیدم زنگ زد گفت بیام پایین رفتم تا منو دید گفت
نامجون:های لیدی چقدر جذاب شدی
ات:مرسی(با خجالت)
وقتی گفت خجالت کشیدم وای استایلش خیلی خوب بود رفتیم کافه و بعد کافه رفتیم یه پاساژ و یکمدور خوردیم خیلی بهم خوش گذشت آخرش هم منو رسوند و گفت
نامجون:خب رسیدیم بیا یه روز دیگه هم بریم بیرون
ات:حتما خیلی خوش گذشت بای
نامجون:بای
وای اون دختر فوقالعاده بود کیوت بود در عین حال جذاب وای دیگه واقعا عاشقش شدم مطمئنم رسیدم خونه شام خوردم خوابیدم
از دید ات
وای خیلی بهم خوش گذشت بهترین شبم بود عالیی بود رفتم داخل لباسم رو در آوردم به گربم غذا دادم غذا خوردم و بعدش فیلم دیدم و خوابیدم
از دید نامجون
خواب بودم که یهویی بیدار شدم ساعت چهار صبح بود حالم بد بود سرم گیج میرفت خواب دوست خیالیم رو دیدم که اومد به من گفت من وجود دارم فقط باید منو پیدا کنی من دیگه مطمئن شدم ات واقعا شاید همون دوست خیالی منه بلند شدم رفتم آب خوردم و دوباره فکر کردم و با خودم گفتم باید ات رو عاشق خودم کنم یا شاید اون تا الان هم از من خوشش اومده(اعتماد به سقف🤣)افکارم رو کنار زدم و دوبار خوابیدم
خب ستاره کوچولو هام اینم پارت جدید و توی کامنت ها بگید فیک نامجون رو تموم کنم و برم برای فیک جدید یا ادامش بدم البته ادامش هم زیاد نمیشه لطفا نظرتون رو بگید و لایک هم کنید دوستون دارم 🩷
ات:خب اسمت چیه
نامجون:کیم نامجونم ۲۷ سالمه و شما
ات:من جئون ات ۲۲ سالمه میگم آقای کیم
نامجون:این طور صدام نکن بگو نامجون
ات:اوه باشه خب نامجون واقعا برای دیشب ممنونم شمارت رو میشه بدی تا برای تشکر ببرمت کافه
نامجون:آره حتما اینم شمارم (یعنی شمارش رو داد)
ات:پس کی وقت داری که بریم
نامجون:فردا چطوره ساعت ۵
ات:اوم خوبه اوکی
نامجون:پس من برم فردا میبینمت
ات:آها اوکی بای
از دید ات اون فوقالعاده بود نکنه عاشقش شدم نه بابا افکارم رو کنار زدم بلند شدم رفتم خونه
از دید نامجون برای فردا دل تو دلم نبود باهاش برم بیرون خیلی خوشحال بودم
پرش زمانی به فردا ساعت چهار
از دید ات همه کارام رو کرده بودم از سر کار زود تر برگشتم رفتم دوش گرفتم یه آرایش ملایم کردم لباسم رو پوشیدم که نامجون زنگ زد گفت میاد دنبالم باورم نمیشد ولی بهش گفتم که بیاد دیدم زنگ زد گفت بیام پایین رفتم تا منو دید گفت
نامجون:های لیدی چقدر جذاب شدی
ات:مرسی(با خجالت)
وقتی گفت خجالت کشیدم وای استایلش خیلی خوب بود رفتیم کافه و بعد کافه رفتیم یه پاساژ و یکمدور خوردیم خیلی بهم خوش گذشت آخرش هم منو رسوند و گفت
نامجون:خب رسیدیم بیا یه روز دیگه هم بریم بیرون
ات:حتما خیلی خوش گذشت بای
نامجون:بای
وای اون دختر فوقالعاده بود کیوت بود در عین حال جذاب وای دیگه واقعا عاشقش شدم مطمئنم رسیدم خونه شام خوردم خوابیدم
از دید ات
وای خیلی بهم خوش گذشت بهترین شبم بود عالیی بود رفتم داخل لباسم رو در آوردم به گربم غذا دادم غذا خوردم و بعدش فیلم دیدم و خوابیدم
از دید نامجون
خواب بودم که یهویی بیدار شدم ساعت چهار صبح بود حالم بد بود سرم گیج میرفت خواب دوست خیالیم رو دیدم که اومد به من گفت من وجود دارم فقط باید منو پیدا کنی من دیگه مطمئن شدم ات واقعا شاید همون دوست خیالی منه بلند شدم رفتم آب خوردم و دوباره فکر کردم و با خودم گفتم باید ات رو عاشق خودم کنم یا شاید اون تا الان هم از من خوشش اومده(اعتماد به سقف🤣)افکارم رو کنار زدم و دوبار خوابیدم
خب ستاره کوچولو هام اینم پارت جدید و توی کامنت ها بگید فیک نامجون رو تموم کنم و برم برای فیک جدید یا ادامش بدم البته ادامش هم زیاد نمیشه لطفا نظرتون رو بگید و لایک هم کنید دوستون دارم 🩷
۷.۱k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.