رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪
رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪
پارت 25
ویو جیمین:
اجوما اومد و گفت
اجوما: قبل لواشک کیکی که کفتین رو پختم بیاین بخورین
من و جونگکوک هردوتامون حمله کردیم سمت کیک و داشتیم میخوردیم مه حس کردم دارم بالا میارم
هم زمان پاشدیم و حجوم بردیم سمت دستشویی هرچی خوده و نخورده بودم و بالا اوردم قورتمو شستم و اومدم بیرون یونگی با نگرانی اومد سمتم و گفت
~چرا اروم اروم نمیخوری اگه چیزیت میشد چی؟ حالا خوبی؟
همین که خواستم بگم خوبم افتادم اخرین چیزی که دیدم چهره نگران یونگی بود که میگفت چشماتو نبند و بادش سیاهییی
ویو یونگی:
جیمین همینکه خواست یه چیزی بگه افتاد سریع گرفتمش و براید بلندش کردم و بردمش تو اتاق
~ زنگ بزنین مینها
بعد چند دقیقه مینها( دکتر خصوصیش) اومد و به جیمین سرم زد
ویو جیمین:
یکم بعد با سوزش دستم چشمامو باز کردم که یه مردی رو دیدم که داشت بهم سرم میزد
مینها: به هوش اومدی؟ از این به بعد که دونفری باید بیشتر مراقب خودت باشی
*میشه به یونگی نگید؟ که حاملم؟
مینها: البته
تعضیمی کرد و رفت بیرون و چیزی به یونگی کفت و رفت
چشمامو بستم و به خواب رفتم
ویو جیمین فردا:
از خواب پاشدم و رفتم سمت سرویس بهداشتی
کارای لازمو انجام دادم و روتینمو انجام دادم یه لیپ گلاس با طعم توت فرنگی زدم و از اتاق زدم بیرون
و رفتم سمت اتاق یونگی
که دیدم به طرز خیلی کیوتی خوابیده
دلم نیومد بیدارش کنم ولی باید بیدار میشد و میرفت سر مار
رفتم سمتش و بوسه ای گذاشتم رو لباش
*ددی نمیخوای بیدار شی؟
~هومم(چشماشو میماله)
~یدونه دیگه
دوباره بوسه ای رو لباش گذاشتم که پاشد و چشماسو مالوند و رفت تو سرویس بهداشتی
منم پاشدم رفتم بیرون پیش جیهوپ
*هوپاا
&جانم
*یه خواهشی دارم
&بگو عسلم
*میگم میتونی بعژد کار سر یونگیو گرم کنی دیر بیاد خونه؟
&اوکی
رفتم پایین که بوی پنکیک پیچید تو بینیم
حس کردم یه چیزی از ته دلم جوشید و اومد بالا و دوباره دویدم سمت سرویس بهداشتی و بالا اوردم
رفتم بیرون و چپیدم تو اتاق
وقتی رفتم بیرون یکم نوتلا با نون تست خوردم و رفتم بالا تو اتاق لباس عوض کردم و رفتم اتاق پیش هوپی و کوکی و ته ته
*میاین بریم خرید؟
&من که پایم
☆منم همینطور
✓منم
*پس بریم
پاشدن حاضر شدن و رفتیم بیرون تو پاساژ
جونگکوک دستمو کشید برد سمت یکی از ارایشگاه ها و نشوند رو صندلی
☆اقا براش یه رنگ موی هلویی بزن
اقا: باشه
شروع مرد به رنگ کردن موهام و اخرش تموم شد
یه رنگ موی کیوت و هلویی که به صورتم خیلی میومدن
خوذشم موهاشو از بلوند مشکی کرد و رفتیم داخل یکی از فروشگاها
داشتم لباسارو میدیدم که صدای جونگکوم اومد
☆چطور جرعت میکنی بهم همچین چیزی بگییییی؟
رفتم سمتشون که دیدم فروشنده بهش میگه
ادامه دارد.....
پارت 25
ویو جیمین:
اجوما اومد و گفت
اجوما: قبل لواشک کیکی که کفتین رو پختم بیاین بخورین
من و جونگکوک هردوتامون حمله کردیم سمت کیک و داشتیم میخوردیم مه حس کردم دارم بالا میارم
هم زمان پاشدیم و حجوم بردیم سمت دستشویی هرچی خوده و نخورده بودم و بالا اوردم قورتمو شستم و اومدم بیرون یونگی با نگرانی اومد سمتم و گفت
~چرا اروم اروم نمیخوری اگه چیزیت میشد چی؟ حالا خوبی؟
همین که خواستم بگم خوبم افتادم اخرین چیزی که دیدم چهره نگران یونگی بود که میگفت چشماتو نبند و بادش سیاهییی
ویو یونگی:
جیمین همینکه خواست یه چیزی بگه افتاد سریع گرفتمش و براید بلندش کردم و بردمش تو اتاق
~ زنگ بزنین مینها
بعد چند دقیقه مینها( دکتر خصوصیش) اومد و به جیمین سرم زد
ویو جیمین:
یکم بعد با سوزش دستم چشمامو باز کردم که یه مردی رو دیدم که داشت بهم سرم میزد
مینها: به هوش اومدی؟ از این به بعد که دونفری باید بیشتر مراقب خودت باشی
*میشه به یونگی نگید؟ که حاملم؟
مینها: البته
تعضیمی کرد و رفت بیرون و چیزی به یونگی کفت و رفت
چشمامو بستم و به خواب رفتم
ویو جیمین فردا:
از خواب پاشدم و رفتم سمت سرویس بهداشتی
کارای لازمو انجام دادم و روتینمو انجام دادم یه لیپ گلاس با طعم توت فرنگی زدم و از اتاق زدم بیرون
و رفتم سمت اتاق یونگی
که دیدم به طرز خیلی کیوتی خوابیده
دلم نیومد بیدارش کنم ولی باید بیدار میشد و میرفت سر مار
رفتم سمتش و بوسه ای گذاشتم رو لباش
*ددی نمیخوای بیدار شی؟
~هومم(چشماشو میماله)
~یدونه دیگه
دوباره بوسه ای رو لباش گذاشتم که پاشد و چشماسو مالوند و رفت تو سرویس بهداشتی
منم پاشدم رفتم بیرون پیش جیهوپ
*هوپاا
&جانم
*یه خواهشی دارم
&بگو عسلم
*میگم میتونی بعژد کار سر یونگیو گرم کنی دیر بیاد خونه؟
&اوکی
رفتم پایین که بوی پنکیک پیچید تو بینیم
حس کردم یه چیزی از ته دلم جوشید و اومد بالا و دوباره دویدم سمت سرویس بهداشتی و بالا اوردم
رفتم بیرون و چپیدم تو اتاق
وقتی رفتم بیرون یکم نوتلا با نون تست خوردم و رفتم بالا تو اتاق لباس عوض کردم و رفتم اتاق پیش هوپی و کوکی و ته ته
*میاین بریم خرید؟
&من که پایم
☆منم همینطور
✓منم
*پس بریم
پاشدن حاضر شدن و رفتیم بیرون تو پاساژ
جونگکوک دستمو کشید برد سمت یکی از ارایشگاه ها و نشوند رو صندلی
☆اقا براش یه رنگ موی هلویی بزن
اقا: باشه
شروع مرد به رنگ کردن موهام و اخرش تموم شد
یه رنگ موی کیوت و هلویی که به صورتم خیلی میومدن
خوذشم موهاشو از بلوند مشکی کرد و رفتیم داخل یکی از فروشگاها
داشتم لباسارو میدیدم که صدای جونگکوم اومد
☆چطور جرعت میکنی بهم همچین چیزی بگییییی؟
رفتم سمتشون که دیدم فروشنده بهش میگه
ادامه دارد.....
۳.۹k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.