پارت 82 زندگی جونگمه
پارت 82 زندگی جونگمه
کوک:نکنه!
تهیونگ:چی؟
کوک:همون پسرای تو کارائوکه باشن
تهیونگ:درسته😨یادته تورو کجا برده بودن؟
کوک:یه کارخونه خرابه الکل سازی
کوک و تهیونگ همه ی کارخونه های خرابه رونگاه کردن
ولی جونگمه رو پیدا نکردن
رفتن در آخرین کارخونه خرابه رو شکوندن رفتن تو
جونگمه با سر و صورت خونی ازحال رفته رو صندلی بود
پسره:منتظرت بودیم
کوک:این.این.این جونگمه س😰
پسره داد زد و گفت:کاری کردم همونقدری که من تو بیمارستان گذروندم این دختره عوضی هم بمونه
کوک عصبی شد
به پسره حمله کرد و با سرش زکوبید تو سر پسره
پسره از حال رفت
اونیکی پسرا به کوک حمله کردن
تهیونگ هم دوید پیش کوک همشون رو زدن
کوک دوید سمت جونگمه نشست و چشاش پر اشک شد و دستش رو گذاشت رو صورت جونگمه وگفت:ج.ج.جونگمه لطفا چشات رو باز کن😰😭
تهیونگ:بیا ببریمش خونه اینجوری نمیشه
تهیونگ جونگمه رو بغل کرد و گذاشت تو ماشین
کوک رفت نشست کنار جونگمه دستش رو گرفت و گفت:خودت هم میدونی اگه اتفاقی برات بیوفته من میمیرم:(
رسیدن خونه جونگمه تهیونگ جونگمه رو برد گذاشت روتخت
به کوک گفت:من برم یکم دارو بگیرم بیام
کوک رفت نشست روبه تخت به جونگمه نگاه کرد و گفت:چرا باید اینهمه سختی بکشیم😓
میدونستی الان حاضرم کل داراییم رو بدم که تو چشات رو باز کنی
میدونستی وقتی اولین بار دیدمت انقدر عاشقت شده بودم که فکر میکردم خوابه،
فکر میکردم چون انقدر خوشگلی یه عالمه آرایش کردی
فکر میکردم یه دختری هستی که فقط به خودش مینازه
ولی وقتی صورتت رو پاک کردم دلم لرزید و خیلی تعجب کرده بودم که چجوری یه دختر به این خوشگلی آرایش نمیکنه
وقتی ناخنم صورتت رو برید فکر میکردم الان بزنی دم گوشم و بگی چرا قیافه نازم رو خراب کردی
ولی:)تو هیچکدوم از اینا نبودی و
بیشتر شبیه یه فرشته بودی
تهیونگ اومد؛نشست زخمای جونگمه رو زدعفونی کرد
تهیونگ رفت بیرون از اوتاق رفت رو کاناپه نشست و خوابش برد؛کوک هم سرش رو گذاشت رو تخت و خوابش برد
کوک:نکنه!
تهیونگ:چی؟
کوک:همون پسرای تو کارائوکه باشن
تهیونگ:درسته😨یادته تورو کجا برده بودن؟
کوک:یه کارخونه خرابه الکل سازی
کوک و تهیونگ همه ی کارخونه های خرابه رونگاه کردن
ولی جونگمه رو پیدا نکردن
رفتن در آخرین کارخونه خرابه رو شکوندن رفتن تو
جونگمه با سر و صورت خونی ازحال رفته رو صندلی بود
پسره:منتظرت بودیم
کوک:این.این.این جونگمه س😰
پسره داد زد و گفت:کاری کردم همونقدری که من تو بیمارستان گذروندم این دختره عوضی هم بمونه
کوک عصبی شد
به پسره حمله کرد و با سرش زکوبید تو سر پسره
پسره از حال رفت
اونیکی پسرا به کوک حمله کردن
تهیونگ هم دوید پیش کوک همشون رو زدن
کوک دوید سمت جونگمه نشست و چشاش پر اشک شد و دستش رو گذاشت رو صورت جونگمه وگفت:ج.ج.جونگمه لطفا چشات رو باز کن😰😭
تهیونگ:بیا ببریمش خونه اینجوری نمیشه
تهیونگ جونگمه رو بغل کرد و گذاشت تو ماشین
کوک رفت نشست کنار جونگمه دستش رو گرفت و گفت:خودت هم میدونی اگه اتفاقی برات بیوفته من میمیرم:(
رسیدن خونه جونگمه تهیونگ جونگمه رو برد گذاشت روتخت
به کوک گفت:من برم یکم دارو بگیرم بیام
کوک رفت نشست روبه تخت به جونگمه نگاه کرد و گفت:چرا باید اینهمه سختی بکشیم😓
میدونستی الان حاضرم کل داراییم رو بدم که تو چشات رو باز کنی
میدونستی وقتی اولین بار دیدمت انقدر عاشقت شده بودم که فکر میکردم خوابه،
فکر میکردم چون انقدر خوشگلی یه عالمه آرایش کردی
فکر میکردم یه دختری هستی که فقط به خودش مینازه
ولی وقتی صورتت رو پاک کردم دلم لرزید و خیلی تعجب کرده بودم که چجوری یه دختر به این خوشگلی آرایش نمیکنه
وقتی ناخنم صورتت رو برید فکر میکردم الان بزنی دم گوشم و بگی چرا قیافه نازم رو خراب کردی
ولی:)تو هیچکدوم از اینا نبودی و
بیشتر شبیه یه فرشته بودی
تهیونگ اومد؛نشست زخمای جونگمه رو زدعفونی کرد
تهیونگ رفت بیرون از اوتاق رفت رو کاناپه نشست و خوابش برد؛کوک هم سرش رو گذاشت رو تخت و خوابش برد
۲۳.۱k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.