رمان دورترین نزدیک 2
#پارت_۱۰
دختره با لهجه انگلیسی و نگاهی ک ب شروین داشت شروع کرد ب عذرخواهی
اما قصد بیرون رفتن نداشت
شروین پرسید چیزی میخواد اونم گفت نه فک کردم کس دیگه اومده تو اتاق و رفت!
اما من قشنگ فهمیدم هدفش یه چیز دیگه بود
همینجوری ک شروین روپوشو دراورد و داشتیم میرفتیم
پرسیدم ک براش بد نشه اونم تو بیمارستانی که کار میکنه
شروین گفت مهم نیست میگم نامزدمه بیمارم ک نبوده ازش سوء استفاده کرده باشم!
_ به هرحال الان از کارم راضی ترم!
و ب گردنش اشاره کردم
خندید : مال خودت چش هیچکی دنبالم نیست نترس
_ اره دیدم ، کاملا معلومه
دستمو گرفتو رفتیم سمت در خروجی که بازم با اون دختره روبرو شدیم
دختره ساعت دقیق شیفتو یادآوری کرد ک شروین گفت با همکارش هماهنگ میکنه برا جا به جایی شیفت و فردا دیرتر میاد! دختره پکر باشه ای گفت و ما رفتیم بیرون
_ خب حالا چرا گفتی نمیای!؟
شروین: پارتی دارم
_ اصا نیا پس!
خندید : شوخی میکنم دوستم هست اون میاد به جام ترجیح میدم تا صب عشقمو بغل کنم بخوابم بجا اینکه هنو آفتاب در نیومده بیمارستان باشمو قیافه این دختر خوشگله رو نگا کنم
_اهان پس نگاشم میکنی!
شروین: چشمم میخوره دست من نیست
_ گه میخوره اونم با تو! من اون چشای خوشگلتو از کاسه در میارم
همونجا وایساد و کلی بهم خندید
شروین: بیشتر از هرچیزی حسودی کردنت قشنگه
_ حالا این کی بود؟!
شروین: شخص خاصی نیست ، سی بل یکی از دکترای بیمارستان
پکر نشستم تو ماشین من اصا از این دختره خوشم نیومد
حرفمو تکرار کردم
شروین: دختر بدی نیست
برگشتم سمتش و نگاش کردم
_ خوشم نمیاد!
دستمو گرفت
شروین: عزیزم ، منم خوشم نمیاد از کسی منم جز عشق خوشگلم کسی ب چشم نمیاد منم فقط دلم پیش ی نفر گیره و خیلی خیلی و بیشتر از هرچیزی تو این دنیا دوسش دارم و برام با ارزش تر از اون نیست اینو یادت نره خب؟! برای بار نمیدونم چندم بهت میگم هرچیزی بشه هرکی بیاد و بره هر اتفاقی بیوفته باز من دوست دارم
با لبخند نگاش میکردم ک دستمو بوسید
و راه افتاد
وقتی رسیدم خونه خریداروبرداشت بردآشپزخونه و منم بعدبرداشتن دوتاپلاستیکی ک کنارم بود رفتم تو
چراغای خونه خاموش بودرفتم جلوتر شیدا توبغل ماهور خوابش برده بود عه اینارو!
رفتن بالالباسموعوض کردم دراز کشیدم رو تخت شروین اومد پیشم پیرهنشودرآورد خوابید کنارم سرمو گذاشتم روسینش اونم محکمتر بغلم کرد ...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #شیک #زیبا #قشنگ #جذاب #پست_جدید #بینظیر
دختره با لهجه انگلیسی و نگاهی ک ب شروین داشت شروع کرد ب عذرخواهی
اما قصد بیرون رفتن نداشت
شروین پرسید چیزی میخواد اونم گفت نه فک کردم کس دیگه اومده تو اتاق و رفت!
اما من قشنگ فهمیدم هدفش یه چیز دیگه بود
همینجوری ک شروین روپوشو دراورد و داشتیم میرفتیم
پرسیدم ک براش بد نشه اونم تو بیمارستانی که کار میکنه
شروین گفت مهم نیست میگم نامزدمه بیمارم ک نبوده ازش سوء استفاده کرده باشم!
_ به هرحال الان از کارم راضی ترم!
و ب گردنش اشاره کردم
خندید : مال خودت چش هیچکی دنبالم نیست نترس
_ اره دیدم ، کاملا معلومه
دستمو گرفتو رفتیم سمت در خروجی که بازم با اون دختره روبرو شدیم
دختره ساعت دقیق شیفتو یادآوری کرد ک شروین گفت با همکارش هماهنگ میکنه برا جا به جایی شیفت و فردا دیرتر میاد! دختره پکر باشه ای گفت و ما رفتیم بیرون
_ خب حالا چرا گفتی نمیای!؟
شروین: پارتی دارم
_ اصا نیا پس!
خندید : شوخی میکنم دوستم هست اون میاد به جام ترجیح میدم تا صب عشقمو بغل کنم بخوابم بجا اینکه هنو آفتاب در نیومده بیمارستان باشمو قیافه این دختر خوشگله رو نگا کنم
_اهان پس نگاشم میکنی!
شروین: چشمم میخوره دست من نیست
_ گه میخوره اونم با تو! من اون چشای خوشگلتو از کاسه در میارم
همونجا وایساد و کلی بهم خندید
شروین: بیشتر از هرچیزی حسودی کردنت قشنگه
_ حالا این کی بود؟!
شروین: شخص خاصی نیست ، سی بل یکی از دکترای بیمارستان
پکر نشستم تو ماشین من اصا از این دختره خوشم نیومد
حرفمو تکرار کردم
شروین: دختر بدی نیست
برگشتم سمتش و نگاش کردم
_ خوشم نمیاد!
دستمو گرفت
شروین: عزیزم ، منم خوشم نمیاد از کسی منم جز عشق خوشگلم کسی ب چشم نمیاد منم فقط دلم پیش ی نفر گیره و خیلی خیلی و بیشتر از هرچیزی تو این دنیا دوسش دارم و برام با ارزش تر از اون نیست اینو یادت نره خب؟! برای بار نمیدونم چندم بهت میگم هرچیزی بشه هرکی بیاد و بره هر اتفاقی بیوفته باز من دوست دارم
با لبخند نگاش میکردم ک دستمو بوسید
و راه افتاد
وقتی رسیدم خونه خریداروبرداشت بردآشپزخونه و منم بعدبرداشتن دوتاپلاستیکی ک کنارم بود رفتم تو
چراغای خونه خاموش بودرفتم جلوتر شیدا توبغل ماهور خوابش برده بود عه اینارو!
رفتن بالالباسموعوض کردم دراز کشیدم رو تخت شروین اومد پیشم پیرهنشودرآورد خوابید کنارم سرمو گذاشتم روسینش اونم محکمتر بغلم کرد ...
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #شیک #زیبا #قشنگ #جذاب #پست_جدید #بینظیر
۶۸.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.