رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۱۱
ماهور
چشامو باز کردم شیدا آروم خوابیده بود سعی کردن یواش بلند شم بیدار نشه که چشاشو باز کرد
شیدا:صب بخیر
گونشو بوسیدم
+ صبح توام بخیر
بلند شدم رفتم سمت حموم ...
شیداصدام کرد برا صبحونه
ب شروین اشاره کرد اروم بهم گفت: نگاشون کن!
دیشب جاهای خوب خوب بودن !
متعجب شروینو نگا کردم متوجه منظورش نشدم
برگشتم سمتش دستشو نامحسوس گذاشت رو گردنش باز شروینو نگا کردم و رد کبودی گردنش!
بیتفاوت نگامو ازش گرفتم ولی یه جوری شدم
کلافه گفتم نوش جونتون و پاشدم
شیدا: صبر کن بیام کار دارریم
باشه ای گفتم و رفتم بالا
یکم بعد شیدا اومد
شیدا: ماهور دیشب یادم رفت
لپ تابشو آورد داد دستم: ببین اینجا شو برام درست کن باید اینو تحویل بدم
+ برا چیه؟!
شیدا: خو خسته شدیم از این بیکاری دنبال شرکت میکردم استخدام شیم اه طرح میخوان منم اصلا نمیدونم چی بدم همشم سخت گیری تو میتونی قطعا جناب مهندس
+ اهان باشه ببینمش
شیدا: قسمت نقشه B مشکل داره اونجا رو درست کن
بیزحمت خسته نباشی از الان عشقم
+ممنون
شیدا: اخ اصا تو باشی همه چی ردیفه،بهترین چیزی ک تو زندگی خوشحالم از داشتنش
+منم همینطور!
بعد از بوسیدنم رفت بیرون ...
ترانه
شروین رفت و منم بعد جمع کردن میز هوس کردم برم یکم پیاده روی! خب کجا برم و چطور برگردم؟! اخرش گم میشم!
گوگل مپ و روشن کردم که راهو گم نکنم دارم جایی زندگی میکنم ک نمیشناسم گرچه من از گذشتم هیچی یادم نیست اینا که چیزی نیست! همینجوری که قدم میزدم و از هوای خوب مارسِی لذت میبردم
هندزفری گذاشتمو بی هدف راه میرفتم خسته ک شدم حوصله نداشتم پیاده برگردم میخواستم تاکسی بگیرم یادم افتاد حتی کیف پولم همرام نیست تنها بیرون اومدن اونم جایی که بلد نیستی کاریه که فقط از من بر میاد
رسیدم خونه یکم آب خوردم ولوشدم جلو تی وی
شیدا:کجا بودی؟! نگرانت شدم
_ از اونجایی ک بنده خیلی نمیتونم ی جا بشینم بیرون بودم
شیدا خندید : واقعنم نمیتونی!من میخوام دنبال رستوران ایرانی بگردم!
_ تو مواد غذایی و گیر بیار غذادرست کردنش با من
شیدا:اگه خسته نیستی که بریم
_ آره بریم هوس غذای خودمونو کردم اصا اینا چیه اخه
شیدا:صبر کن الان میام
رفت بالاو ی ربع بعدبرگشت
_بریم؟
منم بعدبرداشتن کیفم گفتم بریم
من داشتم نقشه آنلاین مارسِی و نگامیکردم به امید پیدا کردن ی رستوران یا فروشگاه ایرانی نبود که نبود!
شیدا: بنظرت انتظاراتمون بالاست که تو فرانسه داریم دنبال چیزای ایرانی میگردیم؟
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #شیک #زیبا #قشنگ #جذاب #پست_جدید #بینظیر
ماهور
چشامو باز کردم شیدا آروم خوابیده بود سعی کردن یواش بلند شم بیدار نشه که چشاشو باز کرد
شیدا:صب بخیر
گونشو بوسیدم
+ صبح توام بخیر
بلند شدم رفتم سمت حموم ...
شیداصدام کرد برا صبحونه
ب شروین اشاره کرد اروم بهم گفت: نگاشون کن!
دیشب جاهای خوب خوب بودن !
متعجب شروینو نگا کردم متوجه منظورش نشدم
برگشتم سمتش دستشو نامحسوس گذاشت رو گردنش باز شروینو نگا کردم و رد کبودی گردنش!
بیتفاوت نگامو ازش گرفتم ولی یه جوری شدم
کلافه گفتم نوش جونتون و پاشدم
شیدا: صبر کن بیام کار دارریم
باشه ای گفتم و رفتم بالا
یکم بعد شیدا اومد
شیدا: ماهور دیشب یادم رفت
لپ تابشو آورد داد دستم: ببین اینجا شو برام درست کن باید اینو تحویل بدم
+ برا چیه؟!
شیدا: خو خسته شدیم از این بیکاری دنبال شرکت میکردم استخدام شیم اه طرح میخوان منم اصلا نمیدونم چی بدم همشم سخت گیری تو میتونی قطعا جناب مهندس
+ اهان باشه ببینمش
شیدا: قسمت نقشه B مشکل داره اونجا رو درست کن
بیزحمت خسته نباشی از الان عشقم
+ممنون
شیدا: اخ اصا تو باشی همه چی ردیفه،بهترین چیزی ک تو زندگی خوشحالم از داشتنش
+منم همینطور!
بعد از بوسیدنم رفت بیرون ...
ترانه
شروین رفت و منم بعد جمع کردن میز هوس کردم برم یکم پیاده روی! خب کجا برم و چطور برگردم؟! اخرش گم میشم!
گوگل مپ و روشن کردم که راهو گم نکنم دارم جایی زندگی میکنم ک نمیشناسم گرچه من از گذشتم هیچی یادم نیست اینا که چیزی نیست! همینجوری که قدم میزدم و از هوای خوب مارسِی لذت میبردم
هندزفری گذاشتمو بی هدف راه میرفتم خسته ک شدم حوصله نداشتم پیاده برگردم میخواستم تاکسی بگیرم یادم افتاد حتی کیف پولم همرام نیست تنها بیرون اومدن اونم جایی که بلد نیستی کاریه که فقط از من بر میاد
رسیدم خونه یکم آب خوردم ولوشدم جلو تی وی
شیدا:کجا بودی؟! نگرانت شدم
_ از اونجایی ک بنده خیلی نمیتونم ی جا بشینم بیرون بودم
شیدا خندید : واقعنم نمیتونی!من میخوام دنبال رستوران ایرانی بگردم!
_ تو مواد غذایی و گیر بیار غذادرست کردنش با من
شیدا:اگه خسته نیستی که بریم
_ آره بریم هوس غذای خودمونو کردم اصا اینا چیه اخه
شیدا:صبر کن الان میام
رفت بالاو ی ربع بعدبرگشت
_بریم؟
منم بعدبرداشتن کیفم گفتم بریم
من داشتم نقشه آنلاین مارسِی و نگامیکردم به امید پیدا کردن ی رستوران یا فروشگاه ایرانی نبود که نبود!
شیدا: بنظرت انتظاراتمون بالاست که تو فرانسه داریم دنبال چیزای ایرانی میگردیم؟
#دورترین_نزدیک2
#رمان
#خاص #شیک #زیبا #قشنگ #جذاب #پست_جدید #بینظیر
۱۰.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.