هاناهاکیماسو
#هاناهاکیماسو
#part19
_چیزی نیست ولی تازگیا خیلی احساس عذاب وجدان میکنم
=بخاطر خانومتون؟
_درسته فکر نمیکردم تا این حد روم تاثیر بزاره
=همه چی درست میشه ارباب فقط باید خودتون و ایشون فرصت بدید حالا هرچقدر که طول کشید یک هفته دیگه سه ماه یا شاید چند سال طول بکشه
پسرک با کلافگی به صندلی چرم مشکیش تکیه داد و نفس عمیق کشید سیگار جدیدی در آورد و شروع کرد به کشیدن
=ارباب امروز بیش از حد سیگار کشیدید
_راه حل خوبی برا پرت شدن هواسمه ولی هرکاری میکنم نمیشه
کوک با همون صندلی چرخی زد و پشتشو به ویکتور کرد
_میخوام تنها باشم
ویکتور تعظیمی کرد و از اتاق بیرون رفت اون پسرک رو با کلی فکر و خیال تنها گذاشت
پرش به فردا:
دخترک مشغول تمیز کردن راه رو ها بود امروز کمی معدش به هم ریخته بود همش تیر میکشید ولی خب اون دختری نبود بخواد خودشو ضعیف نشون بده با طی پله هارو تمیز میکرد و همینطوری ادامه میداد که میسو رو بالا پله ها دید آب میوه آلبالویش رو ریخت رو پله ها
+داری چه غلطی میکنی احمق (عصبی)
هانا رفت و دوباره اون قسمت رو تمیز کرد ولی تو پله آخر پاش لیز خورد داشت از پشت میوفتاد که حس کرد تو هوا گرفته شد اون منتظر یه برخورد به زمین بود و شکستن سرش ولی هیچی نشد چشماشو باز کرد کمی دور و ورش رو نگاه کرد که آخر سر رسید به صورت نیمه نگران کوک دخترک رو به صورت براید استایل نگه داشته بود
+ا ارباب
_هواست کجاست دختر اگه من نمیگرفتمت میدونی چی میشد
کوک به بالا پله ها با اخم نگاه کرد و میسو هم از ترس حرفی نمیزد
_گمشو تو اتاقم الان
همون موقع درد معده هانا بیشتر شد و ناله ای کرد و دستشو روش گذاشت کوک بدون اینکه بپرسه چیشده هانا رو به سمت اتاق خودش برد
+ارباب بزارینم زمین
_نه
کوک هانا رو رو تخت خوابوند
_یادمه دکتر واست دارو داده بود کجاست؟
+تو اتاق خودم طبقه پایین
کوک از اتاق بیرون رفت دخترک رو تخت نشست و به رفتن کوک نگاه کرد لبخندی زد و سرشو به طرفی تکون داد بعد از مدتی پسرک با آب و یه قوطی قرص اومد تو اتاق روبه رو هانا نشست و یدونه قرص با آب رو بهش داد
+ممنون
قرصاش رو خورد کوک تمام مدت به لبای خیس شده دخترک نگاه میکرد که با زبونش خیس ترش میکرد
+خب ممنونم دیگه باید برم پله ها هنوز مونده
_تو دیگه پله هارو طی نمیکشی میسو(داد)
میسو اومد تو با چشمایه پر از اشک
_میسو کارتو ادامه میده تو امروز کامل استراحت میکنی بجاش میسو تمام کارارو انجام میده
+ولی
_همین که گفتم
+چشم
_توهم فهمیدی میسو؟
•چشم ارباب
#part19
_چیزی نیست ولی تازگیا خیلی احساس عذاب وجدان میکنم
=بخاطر خانومتون؟
_درسته فکر نمیکردم تا این حد روم تاثیر بزاره
=همه چی درست میشه ارباب فقط باید خودتون و ایشون فرصت بدید حالا هرچقدر که طول کشید یک هفته دیگه سه ماه یا شاید چند سال طول بکشه
پسرک با کلافگی به صندلی چرم مشکیش تکیه داد و نفس عمیق کشید سیگار جدیدی در آورد و شروع کرد به کشیدن
=ارباب امروز بیش از حد سیگار کشیدید
_راه حل خوبی برا پرت شدن هواسمه ولی هرکاری میکنم نمیشه
کوک با همون صندلی چرخی زد و پشتشو به ویکتور کرد
_میخوام تنها باشم
ویکتور تعظیمی کرد و از اتاق بیرون رفت اون پسرک رو با کلی فکر و خیال تنها گذاشت
پرش به فردا:
دخترک مشغول تمیز کردن راه رو ها بود امروز کمی معدش به هم ریخته بود همش تیر میکشید ولی خب اون دختری نبود بخواد خودشو ضعیف نشون بده با طی پله هارو تمیز میکرد و همینطوری ادامه میداد که میسو رو بالا پله ها دید آب میوه آلبالویش رو ریخت رو پله ها
+داری چه غلطی میکنی احمق (عصبی)
هانا رفت و دوباره اون قسمت رو تمیز کرد ولی تو پله آخر پاش لیز خورد داشت از پشت میوفتاد که حس کرد تو هوا گرفته شد اون منتظر یه برخورد به زمین بود و شکستن سرش ولی هیچی نشد چشماشو باز کرد کمی دور و ورش رو نگاه کرد که آخر سر رسید به صورت نیمه نگران کوک دخترک رو به صورت براید استایل نگه داشته بود
+ا ارباب
_هواست کجاست دختر اگه من نمیگرفتمت میدونی چی میشد
کوک به بالا پله ها با اخم نگاه کرد و میسو هم از ترس حرفی نمیزد
_گمشو تو اتاقم الان
همون موقع درد معده هانا بیشتر شد و ناله ای کرد و دستشو روش گذاشت کوک بدون اینکه بپرسه چیشده هانا رو به سمت اتاق خودش برد
+ارباب بزارینم زمین
_نه
کوک هانا رو رو تخت خوابوند
_یادمه دکتر واست دارو داده بود کجاست؟
+تو اتاق خودم طبقه پایین
کوک از اتاق بیرون رفت دخترک رو تخت نشست و به رفتن کوک نگاه کرد لبخندی زد و سرشو به طرفی تکون داد بعد از مدتی پسرک با آب و یه قوطی قرص اومد تو اتاق روبه رو هانا نشست و یدونه قرص با آب رو بهش داد
+ممنون
قرصاش رو خورد کوک تمام مدت به لبای خیس شده دخترک نگاه میکرد که با زبونش خیس ترش میکرد
+خب ممنونم دیگه باید برم پله ها هنوز مونده
_تو دیگه پله هارو طی نمیکشی میسو(داد)
میسو اومد تو با چشمایه پر از اشک
_میسو کارتو ادامه میده تو امروز کامل استراحت میکنی بجاش میسو تمام کارارو انجام میده
+ولی
_همین که گفتم
+چشم
_توهم فهمیدی میسو؟
•چشم ارباب
۱۱.۷k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.