هاناهاکیماسو
#هاناهاکیماسو
#part18
هانا ملافه اولی که حالا تمیز شده بود رو رو بند رخت پهن کرد و بهش گیره زد یه دفه تو بغل گرمی از پشت فرو رفت کوک دستایع دخترک رو تو دستایع بزرگ و کشیدش گرفت دخترک که حالا تو شوک بود زبون باز کرد
+ا ارباب
_روزی متوجه رفتار های بدم میشی اما الان وقتش نیست
کوک از دخترک فاصله گرفت و دخترک رو به طرف خودش برگردوند
+حتی اگه دلیلی هم برا کارت داشته باشی من دیگه حسی بهت ندارم
داشت دروغ میگفت آره دروغ میگفت اون نمیتونست عشقی که به پسرک داره رو رها کنه فقط میتونه با اینا خودشو از پسرک دور کنه کوک که تعجب کرده بود از دخترک فاصله گرفت
_منظورت چیه
+منظورم خیلی واضحه جناب جئون برا همه چی دیر شده خودتون خواستید
_باهم رسمی صحبت نکن(حالت عصبی)
+والا شما الان ارباب منید نه چیزه دیگه
_من هنوز پسرعموتم (بیشتر عصبی)
+خودتون خواستید باهم غریبه باشیم
_انقدر خواستم خواستم نکن(عربدع)همینی که شنیدی با من رسمی حرف نمیزنی(آروم ولی داد)
و بعد رفت داخل خونه دخترک با غم تو چهرش به مردی که حالا داشت میرفت نگاه میکرد
+متاسفم جئون ولی خودت باعث شدی قلبی که بشگنه با هیچی ترمیم نمیشه
گاهی وقتا زخما ترمیم میشن گاهی وقتا قلب شکسته دوباره جون میگیره اما همیشه یاد داشته باشید زخمی که رو قلب باشه برای همیشه جاش میمونه و هیچ وقت درست نمیشه پس مواظب رفتار هامون باشیم حرفایی که به هم میزنیم حرف ها از گلوله هم دردناک ترن و کشنده تر حالا این مرده که باید اندازه دخترک درد بکشه پسرک جلو پنجره وایساده بود و هنگامی که یه پوک از سیگارش میزد به دخترک نگاه میکرد که مشغول قدم زدن بود تمام مدت چشمش رو یه چیز بود پاهایه خوش فرمش که حالا لخت بود بی اراده اخمی بین ابروش ایجاد شد که با صدایه ویکتور دست راستش از افکارش بیرون اومد
(شخصیت جدید فیک لی ویکتور فردی ۴و خورده ای ساله با موهایه سفید و قدی بلند دست راست پدر کوک بود ولی حالا به گفته پدرش الان دستیار کوک شده و تو باند بهش کمک میکنه یه مدت ایتالیا بوده ولی بعد برگشت علامت=)
=حالتون خوبه ارباب من؟
و.......
من دیدم طرفدارایه این فیک زیادن و خیلی کنجکاون براش تصمیم گرفتم اول اینو تموم کنم بعد برم بعدی
#part18
هانا ملافه اولی که حالا تمیز شده بود رو رو بند رخت پهن کرد و بهش گیره زد یه دفه تو بغل گرمی از پشت فرو رفت کوک دستایع دخترک رو تو دستایع بزرگ و کشیدش گرفت دخترک که حالا تو شوک بود زبون باز کرد
+ا ارباب
_روزی متوجه رفتار های بدم میشی اما الان وقتش نیست
کوک از دخترک فاصله گرفت و دخترک رو به طرف خودش برگردوند
+حتی اگه دلیلی هم برا کارت داشته باشی من دیگه حسی بهت ندارم
داشت دروغ میگفت آره دروغ میگفت اون نمیتونست عشقی که به پسرک داره رو رها کنه فقط میتونه با اینا خودشو از پسرک دور کنه کوک که تعجب کرده بود از دخترک فاصله گرفت
_منظورت چیه
+منظورم خیلی واضحه جناب جئون برا همه چی دیر شده خودتون خواستید
_باهم رسمی صحبت نکن(حالت عصبی)
+والا شما الان ارباب منید نه چیزه دیگه
_من هنوز پسرعموتم (بیشتر عصبی)
+خودتون خواستید باهم غریبه باشیم
_انقدر خواستم خواستم نکن(عربدع)همینی که شنیدی با من رسمی حرف نمیزنی(آروم ولی داد)
و بعد رفت داخل خونه دخترک با غم تو چهرش به مردی که حالا داشت میرفت نگاه میکرد
+متاسفم جئون ولی خودت باعث شدی قلبی که بشگنه با هیچی ترمیم نمیشه
گاهی وقتا زخما ترمیم میشن گاهی وقتا قلب شکسته دوباره جون میگیره اما همیشه یاد داشته باشید زخمی که رو قلب باشه برای همیشه جاش میمونه و هیچ وقت درست نمیشه پس مواظب رفتار هامون باشیم حرفایی که به هم میزنیم حرف ها از گلوله هم دردناک ترن و کشنده تر حالا این مرده که باید اندازه دخترک درد بکشه پسرک جلو پنجره وایساده بود و هنگامی که یه پوک از سیگارش میزد به دخترک نگاه میکرد که مشغول قدم زدن بود تمام مدت چشمش رو یه چیز بود پاهایه خوش فرمش که حالا لخت بود بی اراده اخمی بین ابروش ایجاد شد که با صدایه ویکتور دست راستش از افکارش بیرون اومد
(شخصیت جدید فیک لی ویکتور فردی ۴و خورده ای ساله با موهایه سفید و قدی بلند دست راست پدر کوک بود ولی حالا به گفته پدرش الان دستیار کوک شده و تو باند بهش کمک میکنه یه مدت ایتالیا بوده ولی بعد برگشت علامت=)
=حالتون خوبه ارباب من؟
و.......
من دیدم طرفدارایه این فیک زیادن و خیلی کنجکاون براش تصمیم گرفتم اول اینو تموم کنم بعد برم بعدی
۱۴.۸k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.