شود آیا که فراموش کنم چشم تو را

شود آیا که فراموش کنم چشم تو را
تا بسوزم و کنم خاک، غزل‌های تو را

تو حریفی و خزان بود که پایان من است
سوگ باران و بهاران همه آواز من است

#شیفت_شب #خستگی #شجریان
دیدگاه ها (۱)

بسوز چنگ دلت را در این مجال جنون

سخن #راست خدنگی است که زهرآلودستجگر شیر که دارد که به جرأت ش...

عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد

مرا چشمی‌ست خون‌افشان، ز دست آن کمان‌ابروجهان بس فتنه خواهد ...

باران خزانی

شعر

آدم های صبور..،یه خصوصیت عجیب دارن،بی نهایت لبخند می زنن ......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط