Psycho killerقاتل روانی

Psycho killer(قاتل روانی)

Part 16

راننده : خانم رسیدیم

بعد از باز کردن در پشتی ات از ماشین پیاده شد به همراه راننده به سمت مغازه حرکت کردند

فروشنده : سلام خیلی خوش اومدید ..... بفرمایید هرچی که لازم دارید بگید من براتون بیارم

راننده : از طرف اقای لی مزاحم میشیم

فروشنده : بله حتما.....

سپس فروشنده روبه ات کرد و گفت

فروشنده: لباستون امادست الان براتون میارم

دقایقی بعد فروشنده به همراه یک دست لباس که داخل پاکتی قرار گرفته بود امد

ات بعد از تحویل گرفتن لباسهایش به سمت مغازه دیگری رفت کفشهایش و به همراه لوازم مورد نیاز خریداری کرد و سپس با راننده به سمت عمارت حرکت کردند

تقریبا عصر شده بود هوا کم کم تاریک میشد که ات به همراه راننده به عمارت رسید بعد از تشکر کوتاهی از راننده وارد عمارت شد به سمت اتاقش حرکت کرد وسایل هاشو روی تختش گذاشت و لباس فورمش را در اورد

به سمت ایینه قدی گوشه اتاقش حرکت کرد روبه ایینه ایستاد و لباس روبه روی خودش قرار گرفت و نگاهی به لباسش کرد بلوز استین بلند سفید رنگ به همراه جلیقه ی زرشکی رنگ با دامن زرشکی که قدش تا زانو می رسید به همراه پاپیون زرشکی رنگ که بر روی بلوز سفیدش بسته میشد لباس طرح ساده داشت اما در عین حال زیبا هم بود

با احساس گرسنگی لباس هایش را بر روی صندلی کنار تختش گذاشت تا برای فردا اماده باشد سپس از اتاقش خارج شد به سمت آشپز خانه قدم گذاشت با دیدن اجوما که در حال غذا درست کردن بود لبخندی زد و سپس گفت

ات : اجوما ...... اجوما جونم .....

اجوما : سلام دخترم ......حالت چطوره ؟؟

ات : اجوما جونم عالیم

اجوما : خیلی خوبه ...... خب دخترم حتما گرسنه ای.... زود باش بیا پیشم بشین برام تعریف کن ببینم امروز چیکار کردی؟؟؟ خرید کردن چطور بود ؟؟؟

ات : باش اجوما جونم..... راستی اجوما جونم ارباب بزرگ کجاست ؟

اجوما : دخترم خب معلومه دیگ سر کارش الان برای خونه اومدنش هنوز زوده ..... و بعدم به ات گفت بیاد تا کنارش بشینه



ادامه دارد........
دیدگاه ها (۰)

Psycho killer(قاتل روانی)Part 17بعدم اجوما به ات گفت بیاد ت...

Psycho killer(قاتل روانی)Part 18صبح زیبایی بود بوی خوب گل ها...

Psycho killer(قاتل روانی)Part 15جیمین با حرص کت مشکی رنگش را...

کیوتیام وایب جیمین تو فیک قاتل روانی همچین وایبی داره برای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط