فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیک جونگکوک: انتقام عشق
part¹⁷
ویو چهمین
از دادگاه عصبی زدم بیرون
از پروندههای دیگم هنوز دادگاه داشتم برای همین نرفتم دفتر
اُمدم بیرون تا یکمی هوا بخورم
دستم رو لایی موهام کردم که صدای جونگکوک رو پشت سرم شنیدم
_خانمی
عصبی برگشتم پشت سرم جونگکوک دقیقا پشت سرم بود فاصله بین صورت منو جونگکوک خیلی کم بود
+چرا همچین کاری کردی؟(عصبی)
_چیکار؟(لبخند)
+خودتو نزن به اون راه، قبول کردی که محموله رو میدی تا من بیشتر از کار نکنم ، فهمیدی که رفتم سراغ محموله(عصبی)
_اوححح..سانگهون راست میگفت واقعا باهوشیا
+تو..چی؟سانگهیون؟
_اره سانگهیون، واقعا آدم عوضیه
+ها؟تو اونو از کجا میشناسی؟
_حوصله نواب دادن بهت رو ندارم
(جونگکوک رو میکنه اون طرفو میره سمت ماشینش)
+هیییی..با توام(داد)
(جونگکوک دد ماشینشو باز میکنه و قبل از اینکه بشینه توی ماشین به چهمین میگه)
_راستی خانمی مواظب خودت باش،هنوز باهاتکار دارم
(میشینه توی ماشین و حرکت میکنه)
+مرتیکه
(فیک هست دیگه😉)
"به کی داری فحش میدی"
+[صدای قاضی هیوک رو از پشت سرم شنیدم برگشتم طرفش]
+چیز خاصی نیست
هیوک: باشه هرجور راحتی، دادگاهت چند دیقه دیگه شروع میشه
+تو قاضی دادگاه منی؟
هیوک: بله خانم
+باشه بریم(لبخند)
هیوک: باشه
ویو چهمین
رفتم داخل
دادگاهام تموم شد
خیلی خسته شدم
تموم دادگاه های که داشتم تموم شد
بجای اینکه برم دفتر رفتم پارک روی صندلی نشستم
به سوهو همون پسره که پیشم کار میکنه زنگزدم گفتم که امروز نمیرم دفتر خودش کارارو بکنه
کلید دفتر رو دفعه قبل بهش دادم برای همین مشکلی نیست
یکمی روی صندلی پارک نشستم که توپ یه پسر بچه خورد با پام
بهش توپ رو دادم و وقتی که به اطراف نگاه کردم
دیدم که جونگکوک روی صندلی پارک نشسته داره بازی کردن بچه ها نگاه میکنه
بیدلیل به جونگکوک خیره بودم
جونگکوک کوتش رو درآورده بود و لباسش تنش بود
پیراهنش مشکی بود و چندتا از دکمه های بالاش باز بود
و آسیناش رو تاه زده بود بالا
به تتوهای دستش دقت نکرده بودم
زیاد بود و واقعا مَرد جذاب و خیره کنندهای
داشتم به جذابیتش نگاه میکردم که یهو برگشت نگام کرد
باهاش چشم تو چشم شدم
بیدلیل خجالت کشیدم و رومو برگردوندم
کتم که در اروده بودم رو برداشتم و کیفم رو برداشتم و بلند شدم برم که یهو یکی دستمو گرفت
برگشتم نگاه کردم دیدم که جونگکوکه
نمیدونم چرا دستم رو گرفته بود
ویو جونگکوک
رفتم توی پارک نشستم
حوصله شرکت رو نداشتم برای همین نرفتم
(جونگکوک شرکت داره)
نمیخواستمم به باند یه سری بزنم
برای همین رفتم پارک و نشستم روی صندلی پارک
کتم رو در آوردم و چندتا دکمه پیراهنم رو باز کردم
واقعا داشت خفم میکرد
داشتم به بازی کردن بچه ها نگاه میکردم که..
part¹⁷
ویو چهمین
از دادگاه عصبی زدم بیرون
از پروندههای دیگم هنوز دادگاه داشتم برای همین نرفتم دفتر
اُمدم بیرون تا یکمی هوا بخورم
دستم رو لایی موهام کردم که صدای جونگکوک رو پشت سرم شنیدم
_خانمی
عصبی برگشتم پشت سرم جونگکوک دقیقا پشت سرم بود فاصله بین صورت منو جونگکوک خیلی کم بود
+چرا همچین کاری کردی؟(عصبی)
_چیکار؟(لبخند)
+خودتو نزن به اون راه، قبول کردی که محموله رو میدی تا من بیشتر از کار نکنم ، فهمیدی که رفتم سراغ محموله(عصبی)
_اوححح..سانگهون راست میگفت واقعا باهوشیا
+تو..چی؟سانگهیون؟
_اره سانگهیون، واقعا آدم عوضیه
+ها؟تو اونو از کجا میشناسی؟
_حوصله نواب دادن بهت رو ندارم
(جونگکوک رو میکنه اون طرفو میره سمت ماشینش)
+هیییی..با توام(داد)
(جونگکوک دد ماشینشو باز میکنه و قبل از اینکه بشینه توی ماشین به چهمین میگه)
_راستی خانمی مواظب خودت باش،هنوز باهاتکار دارم
(میشینه توی ماشین و حرکت میکنه)
+مرتیکه
(فیک هست دیگه😉)
"به کی داری فحش میدی"
+[صدای قاضی هیوک رو از پشت سرم شنیدم برگشتم طرفش]
+چیز خاصی نیست
هیوک: باشه هرجور راحتی، دادگاهت چند دیقه دیگه شروع میشه
+تو قاضی دادگاه منی؟
هیوک: بله خانم
+باشه بریم(لبخند)
هیوک: باشه
ویو چهمین
رفتم داخل
دادگاهام تموم شد
خیلی خسته شدم
تموم دادگاه های که داشتم تموم شد
بجای اینکه برم دفتر رفتم پارک روی صندلی نشستم
به سوهو همون پسره که پیشم کار میکنه زنگزدم گفتم که امروز نمیرم دفتر خودش کارارو بکنه
کلید دفتر رو دفعه قبل بهش دادم برای همین مشکلی نیست
یکمی روی صندلی پارک نشستم که توپ یه پسر بچه خورد با پام
بهش توپ رو دادم و وقتی که به اطراف نگاه کردم
دیدم که جونگکوک روی صندلی پارک نشسته داره بازی کردن بچه ها نگاه میکنه
بیدلیل به جونگکوک خیره بودم
جونگکوک کوتش رو درآورده بود و لباسش تنش بود
پیراهنش مشکی بود و چندتا از دکمه های بالاش باز بود
و آسیناش رو تاه زده بود بالا
به تتوهای دستش دقت نکرده بودم
زیاد بود و واقعا مَرد جذاب و خیره کنندهای
داشتم به جذابیتش نگاه میکردم که یهو برگشت نگام کرد
باهاش چشم تو چشم شدم
بیدلیل خجالت کشیدم و رومو برگردوندم
کتم که در اروده بودم رو برداشتم و کیفم رو برداشتم و بلند شدم برم که یهو یکی دستمو گرفت
برگشتم نگاه کردم دیدم که جونگکوکه
نمیدونم چرا دستم رو گرفته بود
ویو جونگکوک
رفتم توی پارک نشستم
حوصله شرکت رو نداشتم برای همین نرفتم
(جونگکوک شرکت داره)
نمیخواستمم به باند یه سری بزنم
برای همین رفتم پارک و نشستم روی صندلی پارک
کتم رو در آوردم و چندتا دکمه پیراهنم رو باز کردم
واقعا داشت خفم میکرد
داشتم به بازی کردن بچه ها نگاه میکردم که..
۸.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.