فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیک جونگکوک: انتقام عشق
part¹⁶
_[با مشت زدم توی صورت یارو که افتاد روی زمین]
_اینو
سانگهون: چته مرتیکه عوضی(داد)
_سِزای مَردای هولی مثل تو که زنا رو جز یه اسباب بازی نمیبینن همینه
(جونگکوک به افرادش اشاره میکنه و از ماشین میان بیرون و سانگهون رو با زور میبرن توی ماشین و سانگهون داد بیدار میکنه و یکی از افراد با پشت اسلحه میزنه پشت سر سانگهوت و بیهوش میشه و میبرن توی ماشین)
"ارباب،چیکار کنیم باهاش چیکار کنیم؟"
_ببرینش عمارت زیرزمین بقیه اش با شما هرکاری میخواین باهاش بکنین
"بله ارباب"
(مَرد خواست بره که برمیگرده سمت جونگکوک)
"ارباب"
_چیه؟
"با دختر، چهمین کاریش نداشته باشیم؟"
_حالا کاریش ندارم تا ببینم فردا چی میشه
"بله ارباب"
ویو جونگکوک
سوار ماشین شدم و حرکت کردیم
نمیدونم یهو چِم شد که زدم توی صورتش ولی اینکه دستور دادم ببرنش عمارت زیرزمین بی دلیل نیست
این مرتیکه چهمین رو اذیت میکنه، کسی هم جز من حق نداره چهمین رو اذیت کنه
بی دلیل به فکر چهمین بودم
نمیخوام بهش فکر کنم ولی از یه طرفم فکرکردن بهش حالمو خوب میکنه
با تِکون دادم دادن سرم از فکرش بیرون اُمدم
تا زمان بعدی دادگاه با دای هیون کاری به چهمین ندارم ببینم سرکَلش پیدا میشه یا نه
*زمان بعدی دادگاه بعدی
ویو چهمین
صبح شد
آماده شدم برم دادگاه آقای دایهیون
[(اسلاید۲؛استایل چهمین برای دادگاه)]
سوار ماشینم شدم و حرکت کردم
جونگکوک زود رسیده بود و با وکلیلش روی صندلی نشسته بودن
آقای دایهیون هم اُمده بود
رفتم کنار آقای دایهیون نشستم
دقیقا روبهروی جونگکوک
جونگکوک تا منو دید اخم کرد و بعد نیشخند زد
دلیلش اینکارو نفهمیدم ولی بهش فکر نکردم و درباره دادگاه با آقای دایهیون صحبت میکردم
دادگاه شروع شد وارد دادگاه شدیم
*ساعاتی بعد
ویو چهمین
دادگاه تموم شد
نمیدونم چرا ولی جونگکوک قبول کرد که بهش محموله رو میده
تعجب کردم
پسچیشد؟اینکه نمیخواست به این راحتی ببازه پس چش شد؟صددر صد یه فکر تو سرشه میخواد کاری کنه
نمیدونم چرا ولی بی دلیل دلشوره گرفتم
قاضی دادگاه رو تموم کرد و گفت که دیگه توافقی کار رو تموم کنید
و این پرونده به مسخره ترین حالت ممکن تموم شد
اونجوری که میخواستم و اینظار داشتم نشد
میخواستم جونگکوک رو از بین ببرم توی این دادگاه ولی نشد
خودش قبول کرد که میخواد محموله رو بده
با این چیزای که من رفتم راجب محموله پیدا کردم جونگکوک میرفت زندان
ولی چون خودش گفت دیگه دیره و نمیتونم ازش استفاده کنم
با این کار جونگکوک تمام نقشههای که کشیده باد هوا شد
از دادگاه عصبی زدم بیرون
از پروندههای دیگم هنوز دادگاه داشتم برای همین نرفتم دفتر
part¹⁶
_[با مشت زدم توی صورت یارو که افتاد روی زمین]
_اینو
سانگهون: چته مرتیکه عوضی(داد)
_سِزای مَردای هولی مثل تو که زنا رو جز یه اسباب بازی نمیبینن همینه
(جونگکوک به افرادش اشاره میکنه و از ماشین میان بیرون و سانگهون رو با زور میبرن توی ماشین و سانگهون داد بیدار میکنه و یکی از افراد با پشت اسلحه میزنه پشت سر سانگهوت و بیهوش میشه و میبرن توی ماشین)
"ارباب،چیکار کنیم باهاش چیکار کنیم؟"
_ببرینش عمارت زیرزمین بقیه اش با شما هرکاری میخواین باهاش بکنین
"بله ارباب"
(مَرد خواست بره که برمیگرده سمت جونگکوک)
"ارباب"
_چیه؟
"با دختر، چهمین کاریش نداشته باشیم؟"
_حالا کاریش ندارم تا ببینم فردا چی میشه
"بله ارباب"
ویو جونگکوک
سوار ماشین شدم و حرکت کردیم
نمیدونم یهو چِم شد که زدم توی صورتش ولی اینکه دستور دادم ببرنش عمارت زیرزمین بی دلیل نیست
این مرتیکه چهمین رو اذیت میکنه، کسی هم جز من حق نداره چهمین رو اذیت کنه
بی دلیل به فکر چهمین بودم
نمیخوام بهش فکر کنم ولی از یه طرفم فکرکردن بهش حالمو خوب میکنه
با تِکون دادم دادن سرم از فکرش بیرون اُمدم
تا زمان بعدی دادگاه با دای هیون کاری به چهمین ندارم ببینم سرکَلش پیدا میشه یا نه
*زمان بعدی دادگاه بعدی
ویو چهمین
صبح شد
آماده شدم برم دادگاه آقای دایهیون
[(اسلاید۲؛استایل چهمین برای دادگاه)]
سوار ماشینم شدم و حرکت کردم
جونگکوک زود رسیده بود و با وکلیلش روی صندلی نشسته بودن
آقای دایهیون هم اُمده بود
رفتم کنار آقای دایهیون نشستم
دقیقا روبهروی جونگکوک
جونگکوک تا منو دید اخم کرد و بعد نیشخند زد
دلیلش اینکارو نفهمیدم ولی بهش فکر نکردم و درباره دادگاه با آقای دایهیون صحبت میکردم
دادگاه شروع شد وارد دادگاه شدیم
*ساعاتی بعد
ویو چهمین
دادگاه تموم شد
نمیدونم چرا ولی جونگکوک قبول کرد که بهش محموله رو میده
تعجب کردم
پسچیشد؟اینکه نمیخواست به این راحتی ببازه پس چش شد؟صددر صد یه فکر تو سرشه میخواد کاری کنه
نمیدونم چرا ولی بی دلیل دلشوره گرفتم
قاضی دادگاه رو تموم کرد و گفت که دیگه توافقی کار رو تموم کنید
و این پرونده به مسخره ترین حالت ممکن تموم شد
اونجوری که میخواستم و اینظار داشتم نشد
میخواستم جونگکوک رو از بین ببرم توی این دادگاه ولی نشد
خودش قبول کرد که میخواد محموله رو بده
با این چیزای که من رفتم راجب محموله پیدا کردم جونگکوک میرفت زندان
ولی چون خودش گفت دیگه دیره و نمیتونم ازش استفاده کنم
با این کار جونگکوک تمام نقشههای که کشیده باد هوا شد
از دادگاه عصبی زدم بیرون
از پروندههای دیگم هنوز دادگاه داشتم برای همین نرفتم دفتر
۷.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.