پارت هفتم
پارت هفتم
از دید ات
هه اون جئون فکر کرده کیه که نمیزاره من برم کلاب من لجباز تر از این حرف هام پس امشب یواشکی میرم من مثل همیشه کارای روزمره ام رو انجام دادم و عادی رفتار کردم
ویو ساعت ۹:۳۰
از دید ات
به لباس حدودن باز پوشیدم و روش یه شلوار بگ و یه تیشرت لش پوشیدم که ضایع نشم داشتم از در میرفتم بیرون که برج زهرمار یعنی جئون اومد
کوک:خانوم خانوما کجا میخوای بری
ات:میخوام برم تا مغازه به چیزی بخرم و برگردم باید از تو اجازه بگیرم
کوک:نه میتونی بری ولی زود برگرد
ات:باش از دست تو(اروم)
کوک:چیزی گفتی
ات:نه من رفتم فعلا
کوک:اوکی فعلا
از دید ات
زود از خونه اومدم بیرون و رفتم یه چند تا خیابون پایین تر لباسم رو عوض کردم و رفتم به سمت کلاب رفتم داخل بوی ا.لکل و س.یگار اذیتم کرد ولی عادت کردم بهش رفتم داخل و یه و.یسگی ۸۰درصد سفارش دادم نشسته بودم داشتم بقیه رو نگاه میکردم که یهویی جئون رو دیدم داشت از در کلاب میومد داخل ترسیدم زود رفتم داخل یکی از اتاق های کلاب قایم شدم که دیدم یکی در زد رو آروم باز کردم که دیدم...
از دید کوک
وقتی ات رفت بیرون به یکی از بادیگارد ها گفتم بره دنبالش یه وقت یه سرش نزنه بره کلاب نشسته بودم داشتم کارم رو میکردم که یهویی بادیگارد زنگ زد جواب دادم
مکالمه شون
کوک:بله چیشده
بادیگارد:قربان ببخشید مزاحم شدم ولی خانم ات اومدن کلاب
کوک:چی الان میام تو هر جایی که هستی بمون من تو راهم
پایان مکالمه
زود گوشی رو قطع کردم و رفتم سمت پارکینگ سوار موتورم شدم و گاز دادم سمت کلاب کلاب هم نزدیک بود زود رسیدم رفتم داخل که دیدم نشسته داره به اطراف نگاه میکنه بعد یه نگاه به من کرد و زود رفت داخل یکی از اتاق ها زود رفتم پشت سرش که در رو بست در زدم در رو آروم باز کرد که سریع در رو حل دادم و رفتم داخل و در رو پشت سرم بستم
کوک:خب خانم خانما اینجا چیکار میکنه
ات:جئون به خدا توضیح میدم
کوک:نه دیگه نشد باید یه درس درست و حسابی بهت بدم
خب اینم پارت جدید لذت ببرید و حمایت فراموش نشه 💗🤗
از دید ات
هه اون جئون فکر کرده کیه که نمیزاره من برم کلاب من لجباز تر از این حرف هام پس امشب یواشکی میرم من مثل همیشه کارای روزمره ام رو انجام دادم و عادی رفتار کردم
ویو ساعت ۹:۳۰
از دید ات
به لباس حدودن باز پوشیدم و روش یه شلوار بگ و یه تیشرت لش پوشیدم که ضایع نشم داشتم از در میرفتم بیرون که برج زهرمار یعنی جئون اومد
کوک:خانوم خانوما کجا میخوای بری
ات:میخوام برم تا مغازه به چیزی بخرم و برگردم باید از تو اجازه بگیرم
کوک:نه میتونی بری ولی زود برگرد
ات:باش از دست تو(اروم)
کوک:چیزی گفتی
ات:نه من رفتم فعلا
کوک:اوکی فعلا
از دید ات
زود از خونه اومدم بیرون و رفتم یه چند تا خیابون پایین تر لباسم رو عوض کردم و رفتم به سمت کلاب رفتم داخل بوی ا.لکل و س.یگار اذیتم کرد ولی عادت کردم بهش رفتم داخل و یه و.یسگی ۸۰درصد سفارش دادم نشسته بودم داشتم بقیه رو نگاه میکردم که یهویی جئون رو دیدم داشت از در کلاب میومد داخل ترسیدم زود رفتم داخل یکی از اتاق های کلاب قایم شدم که دیدم یکی در زد رو آروم باز کردم که دیدم...
از دید کوک
وقتی ات رفت بیرون به یکی از بادیگارد ها گفتم بره دنبالش یه وقت یه سرش نزنه بره کلاب نشسته بودم داشتم کارم رو میکردم که یهویی بادیگارد زنگ زد جواب دادم
مکالمه شون
کوک:بله چیشده
بادیگارد:قربان ببخشید مزاحم شدم ولی خانم ات اومدن کلاب
کوک:چی الان میام تو هر جایی که هستی بمون من تو راهم
پایان مکالمه
زود گوشی رو قطع کردم و رفتم سمت پارکینگ سوار موتورم شدم و گاز دادم سمت کلاب کلاب هم نزدیک بود زود رسیدم رفتم داخل که دیدم نشسته داره به اطراف نگاه میکنه بعد یه نگاه به من کرد و زود رفت داخل یکی از اتاق ها زود رفتم پشت سرش که در رو بست در زدم در رو آروم باز کرد که سریع در رو حل دادم و رفتم داخل و در رو پشت سرم بستم
کوک:خب خانم خانما اینجا چیکار میکنه
ات:جئون به خدا توضیح میدم
کوک:نه دیگه نشد باید یه درس درست و حسابی بهت بدم
خب اینم پارت جدید لذت ببرید و حمایت فراموش نشه 💗🤗
۱۰.۷k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.