پارت شیشم
پارت شیشم
از دید کوک
توی راه بودیم داشتیم میرفتیم خونه که دیدم ات خیلی توی فکر پس ازش پرسیدم
کوک:چرا گذاشتیش تو رو ببره تو که آموزش دیدی
ات:بنظرم با اون دو تا گوریل (بادیگارد ها)من میتونستم فرار کنم بعدشم اونا منو یهویی بیهوش کردن من نمیتونستم کاری بکنم
کوک:خب باشه حالا بگو ببینم چرا صورتت زخمیه
ات: چیزی نیست اون عوضی کتکم زد
کوک:چیی کتک زد اون وقت تو بهم نمیگی خوب شد پرسیدم ازت وگرنه بهم نمیگفتی
ات:حالا اگر بهت میگفتم چیمشد تو نگرانمی نه حالم رو میپرسیدی نه هه چه فرقی کرد الان که بهت گفتم
کوک:ات چرا نمیفهمی من نگرانتم نگرانتم من حس میکنم مسئولیتم اینکه از تو محافظ کنم باید برات یه جای امن درست کنم که توی امنیت باشی
ات:چرا چرا آخه احساس میکنی باید ازم محافظ کنی چون یایمم اره چون هیچ کس رو ندارم درسته جئون چون کسی رو ندارم بهش پناه ببرم (با گریه)
کوک:ات من فقط میخوام ازت محافظت کنم هیچ ربطی به این چیزایی که گفتی نداره من فقط میخوام کنارم احساس امنیت داشته باشی حالا هم رسیدیم دیگه پیاده شو
دیدم با گریه بدو بدو رفت داخل عمارت پشت سرش رفتم که دیدم رفت توی اتاقش ولش کردم گذاشتم یکم گریه کنه خالی بشه رفتم یه قرص خوردم سرم درد میکرد و گرفتم خوابیدم
از دید ات
جئون راست میگفت من تنها کسی که دارم اونه و اون هم باید از من محافظ کنه ولی خب چرا من نمیتونم مثل بقیه یه زندگیه عادی داشته باشم یه خوانواده داشته باشم دوست داشته باشم چرا واقعا نمیتونم اینا رو داشته باشم واقعااا چراا توی همین فکر ها بودم که خوابم برد
ویو فردا صبح
باز هم از دید ات
از خواب بیدار شدم لباسم رو عوض کردم کار های لازم رو انجام دادم و رفتم صبحونه بخورم که جئون هم اومد
کوک:ات
ات:بله
کوک:از این به بعد هر جا میخوای بری منم میام
ات:اون وقت چرا
کوک:چون نمیخوام اتفاق دیروز دوباره تکرار بشه
ات:اون اتقاق تقصیر من نبود دشمنای تو بودن که منو گروگان گرفتن پس تقصیر توعه
کوک:باشه اصلا همش تقصیر من دختر تو چرا اینقدر لجبازی
ات:دیگه باید با من کنار بیای آها راستی من امشب میخوام برم کلاب
کوک:چی گفتی
ات:میخوام برم کلاب
کوک:نمیشه
ات:چرا
کوک:اونجا مناسب تو نیست
ات:ولی من میخوام برم
یهویی جئون اومد تو صورتم و گفت
کوک:نزار یه کاری باهات بکنم پس به حرفم گوش کن
ات:باشه باشه اصلا نمیخوام برم ایشش
کوک:آفرین
اینم پارت جدید امیدوارم دوسش داشته باشین فردا شب پارت بعد رو میزارم این روز ها خیلی کار دارم خستم نمیتونم زیاد باشم ببخشید 🎀💗
از دید کوک
توی راه بودیم داشتیم میرفتیم خونه که دیدم ات خیلی توی فکر پس ازش پرسیدم
کوک:چرا گذاشتیش تو رو ببره تو که آموزش دیدی
ات:بنظرم با اون دو تا گوریل (بادیگارد ها)من میتونستم فرار کنم بعدشم اونا منو یهویی بیهوش کردن من نمیتونستم کاری بکنم
کوک:خب باشه حالا بگو ببینم چرا صورتت زخمیه
ات: چیزی نیست اون عوضی کتکم زد
کوک:چیی کتک زد اون وقت تو بهم نمیگی خوب شد پرسیدم ازت وگرنه بهم نمیگفتی
ات:حالا اگر بهت میگفتم چیمشد تو نگرانمی نه حالم رو میپرسیدی نه هه چه فرقی کرد الان که بهت گفتم
کوک:ات چرا نمیفهمی من نگرانتم نگرانتم من حس میکنم مسئولیتم اینکه از تو محافظ کنم باید برات یه جای امن درست کنم که توی امنیت باشی
ات:چرا چرا آخه احساس میکنی باید ازم محافظ کنی چون یایمم اره چون هیچ کس رو ندارم درسته جئون چون کسی رو ندارم بهش پناه ببرم (با گریه)
کوک:ات من فقط میخوام ازت محافظت کنم هیچ ربطی به این چیزایی که گفتی نداره من فقط میخوام کنارم احساس امنیت داشته باشی حالا هم رسیدیم دیگه پیاده شو
دیدم با گریه بدو بدو رفت داخل عمارت پشت سرش رفتم که دیدم رفت توی اتاقش ولش کردم گذاشتم یکم گریه کنه خالی بشه رفتم یه قرص خوردم سرم درد میکرد و گرفتم خوابیدم
از دید ات
جئون راست میگفت من تنها کسی که دارم اونه و اون هم باید از من محافظ کنه ولی خب چرا من نمیتونم مثل بقیه یه زندگیه عادی داشته باشم یه خوانواده داشته باشم دوست داشته باشم چرا واقعا نمیتونم اینا رو داشته باشم واقعااا چراا توی همین فکر ها بودم که خوابم برد
ویو فردا صبح
باز هم از دید ات
از خواب بیدار شدم لباسم رو عوض کردم کار های لازم رو انجام دادم و رفتم صبحونه بخورم که جئون هم اومد
کوک:ات
ات:بله
کوک:از این به بعد هر جا میخوای بری منم میام
ات:اون وقت چرا
کوک:چون نمیخوام اتفاق دیروز دوباره تکرار بشه
ات:اون اتقاق تقصیر من نبود دشمنای تو بودن که منو گروگان گرفتن پس تقصیر توعه
کوک:باشه اصلا همش تقصیر من دختر تو چرا اینقدر لجبازی
ات:دیگه باید با من کنار بیای آها راستی من امشب میخوام برم کلاب
کوک:چی گفتی
ات:میخوام برم کلاب
کوک:نمیشه
ات:چرا
کوک:اونجا مناسب تو نیست
ات:ولی من میخوام برم
یهویی جئون اومد تو صورتم و گفت
کوک:نزار یه کاری باهات بکنم پس به حرفم گوش کن
ات:باشه باشه اصلا نمیخوام برم ایشش
کوک:آفرین
اینم پارت جدید امیدوارم دوسش داشته باشین فردا شب پارت بعد رو میزارم این روز ها خیلی کار دارم خستم نمیتونم زیاد باشم ببخشید 🎀💗
۶.۸k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.