من هفت تا ددی دارم❤🚫
#part_63
یکی پس دیگری ده سال بی پدر بودن را برایش یادآوری میکرد و جایگاهش را نشانش میداد
سعی کرد خودش را آرام کند و امیدوار باشد الان پدر دارد دیگر لازم نیست بابت بی پدر بدون خجالت بکشد.؟!
برای زجر نکشیدن مادرش هیچوقت دم از تحقیرهای روزانه نمیزد دم از میزان شکستن قلبش نمیزد
مگر یک قلب چقدر تحمل درد دارد برای درد و رنجی که باید تحمل میکرد هنوز بس نبود.؟!
همان درد همیشگی همان تنگی نفس همیشه باز هم به سراغش آمد اگر مادرش میفهمید داروهایش را مصرف نمیکند ناراحت میشد.؟!
داروهایی که شاید زدن قلبش به آنها وابسته بود.؟!
با صدای تهیونگ به خودش آمد که داد میزد:هوووووووی داری چیکار میکنیییییی هیولا کوچولو
نذاشت ادامه بده و با صدای خوشحال فیک داد زد:توی دستشویی چیکار میکنن دارم می*ری*نم دیههههه
در همان حال صدای جیغ هانا بلند شد که داد زد:ماروییینننننن
صدای هانا بلاخره باعث خنده ی واقعی اش شد و تکیه از دیوار گرفت و به سمت بیرون رفت بازم توجهی به سوزش قلبش نکرد
به راستی که خیال مرگ در سر داشت.؟!
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
یکی پس دیگری ده سال بی پدر بودن را برایش یادآوری میکرد و جایگاهش را نشانش میداد
سعی کرد خودش را آرام کند و امیدوار باشد الان پدر دارد دیگر لازم نیست بابت بی پدر بدون خجالت بکشد.؟!
برای زجر نکشیدن مادرش هیچوقت دم از تحقیرهای روزانه نمیزد دم از میزان شکستن قلبش نمیزد
مگر یک قلب چقدر تحمل درد دارد برای درد و رنجی که باید تحمل میکرد هنوز بس نبود.؟!
همان درد همیشگی همان تنگی نفس همیشه باز هم به سراغش آمد اگر مادرش میفهمید داروهایش را مصرف نمیکند ناراحت میشد.؟!
داروهایی که شاید زدن قلبش به آنها وابسته بود.؟!
با صدای تهیونگ به خودش آمد که داد میزد:هوووووووی داری چیکار میکنیییییی هیولا کوچولو
نذاشت ادامه بده و با صدای خوشحال فیک داد زد:توی دستشویی چیکار میکنن دارم می*ری*نم دیههههه
در همان حال صدای جیغ هانا بلند شد که داد زد:ماروییینننننن
صدای هانا بلاخره باعث خنده ی واقعی اش شد و تکیه از دیوار گرفت و به سمت بیرون رفت بازم توجهی به سوزش قلبش نکرد
به راستی که خیال مرگ در سر داشت.؟!
نویسنده: #ANIL
@dady_2021
۴۱.۷k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.