ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ߊ ܥܼܢ̣ߊ ܝ ܨ:
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ߊܥܼܢ̣ߊܝܨ:
Part: 8
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶
اینا چرا اجازه حرف زدن با آدم نمیدن ولش کن
رفتم از پرستار گان گرفتم
پوشیدمشو رفتم سمت اتاق
ارسلان: دیانا اونا کی بودن
- ببین ارسلان نمیتونم زیاد برات توضیح بدم ولی اونا یه باندن باندشون اینطوریه که دختر قاچاق میکنن منم یه باند دارم منم اون دخترا رو نجات میدم از دستشون اونا فکر میکنن تو شوهر منی به خاطر همین نزدیک شدن به تو که تو رو بکشن
ارسلان: باند باند تو کجاست
- ارسلان در مورد این چیزا نمیتونم برای تو توضیح بدم خب چون باند خودمه بفهمم یک کلمه از توی دهنتو پریده بیرون میگیرم بدبختت میکنم
ارسلان: از کی این باندو داری
- الان نزدیک پنج سال این باندو دارم
ارسلان: چرا اون دخترا رو نجات میدی
- میخوای بدونی چرا چون نمیخوام اون دخترا مثل من طعم تجاوز بکشن میخوای بدونی چرا چون نمیخوام بدبختیای دخترای دیگرو ببینم میخوای بدونی چرا چون اون باند جمع کردم که تمام دخترا را از زیر شما عوضیا نجات بدم
ارسلان: دیانا اگه بابت اون شب میگی..
- نمیخوام در مورد اون شب با من صحبت کنی صبح دقیقاً میشه 6 سال پیش که تو به من تجاوز کردی میخوای بدونی چرا ندادمت به پلیس چون عاشقت بودم عاشق نبودی تو برای اینکه مهگالو فراموش کنی از من سو استفاده کردی البته منم تجربهاش کردم اون چیزیو که نباید تجربه کنم تجربه کردم الان نمیخوام دخترای کشورم این چیزا رو تجربه کنن به خاطر همین ندادمت پلیس چون عاشقت بودم وگرنه الان کف زندون خوابیده بودی داشتی آب خنک میخوردی صبحشم اعدام
ارسلان: میخوای ازم انتقام بگیری همه چیزو برات توضیح میدم ولی به وقتش وقتی از این بیمارستان کوفتی اومدم بیرون
- فقط یک کلمه دروغ از توی دهنت بیار بیرون ببین خار دهنتو مـ_یـ_گـ_ا_م یا نه
ارسلان: باشه باشه
- من میرم کارای ترخیص تو کنم
رفتم از اتاق بیرون
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷
من چه غلطی کردم
خدایا غلط کردم
دیگه همچین کاریو نمیکنم کاری کن عاشقم بشه عاشقشم
بدون اون نفس نمیتونم بکشم
فقط و فقط5سال منتظرش بودم تا بیاد
دیانا: ترخیص شدیم بیا بریم
از روی تخت اومدم پایین
با کمک دیانا لباسامو پوشیدم
رفتیم توی پارکینگ و سوار ماشین شدیم
دیانا: من باید برم یه جایی کار دارم میری خونه زنگ میزنم نیکا میاد پیشت
- کجا کار داری
دیانا: در این مورد حقی نداری سوال بپرسی
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد
10mim بعد رسیدم خونه
رفتم توی خونه احساس کردم یه نفر توی خونه است
پشت سرمو نگاه کردم میخواستم دیانا رو صدا بزنم که دیدم رفت ریدمم
رفتم داخل خونه آخه کی به اینا مرخصی داده
: من
سرمو برگردوندم با چیزی که تو سرم خورد افتادم
قیافش خیلی تار بود و سیاهی مطلق
Part: 8
𝒟𝒾𝒶𝓃𝒶
اینا چرا اجازه حرف زدن با آدم نمیدن ولش کن
رفتم از پرستار گان گرفتم
پوشیدمشو رفتم سمت اتاق
ارسلان: دیانا اونا کی بودن
- ببین ارسلان نمیتونم زیاد برات توضیح بدم ولی اونا یه باندن باندشون اینطوریه که دختر قاچاق میکنن منم یه باند دارم منم اون دخترا رو نجات میدم از دستشون اونا فکر میکنن تو شوهر منی به خاطر همین نزدیک شدن به تو که تو رو بکشن
ارسلان: باند باند تو کجاست
- ارسلان در مورد این چیزا نمیتونم برای تو توضیح بدم خب چون باند خودمه بفهمم یک کلمه از توی دهنتو پریده بیرون میگیرم بدبختت میکنم
ارسلان: از کی این باندو داری
- الان نزدیک پنج سال این باندو دارم
ارسلان: چرا اون دخترا رو نجات میدی
- میخوای بدونی چرا چون نمیخوام اون دخترا مثل من طعم تجاوز بکشن میخوای بدونی چرا چون نمیخوام بدبختیای دخترای دیگرو ببینم میخوای بدونی چرا چون اون باند جمع کردم که تمام دخترا را از زیر شما عوضیا نجات بدم
ارسلان: دیانا اگه بابت اون شب میگی..
- نمیخوام در مورد اون شب با من صحبت کنی صبح دقیقاً میشه 6 سال پیش که تو به من تجاوز کردی میخوای بدونی چرا ندادمت به پلیس چون عاشقت بودم عاشق نبودی تو برای اینکه مهگالو فراموش کنی از من سو استفاده کردی البته منم تجربهاش کردم اون چیزیو که نباید تجربه کنم تجربه کردم الان نمیخوام دخترای کشورم این چیزا رو تجربه کنن به خاطر همین ندادمت پلیس چون عاشقت بودم وگرنه الان کف زندون خوابیده بودی داشتی آب خنک میخوردی صبحشم اعدام
ارسلان: میخوای ازم انتقام بگیری همه چیزو برات توضیح میدم ولی به وقتش وقتی از این بیمارستان کوفتی اومدم بیرون
- فقط یک کلمه دروغ از توی دهنت بیار بیرون ببین خار دهنتو مـ_یـ_گـ_ا_م یا نه
ارسلان: باشه باشه
- من میرم کارای ترخیص تو کنم
رفتم از اتاق بیرون
𝓐𝓻𝓼𝓵𝓪𝓷
من چه غلطی کردم
خدایا غلط کردم
دیگه همچین کاریو نمیکنم کاری کن عاشقم بشه عاشقشم
بدون اون نفس نمیتونم بکشم
فقط و فقط5سال منتظرش بودم تا بیاد
دیانا: ترخیص شدیم بیا بریم
از روی تخت اومدم پایین
با کمک دیانا لباسامو پوشیدم
رفتیم توی پارکینگ و سوار ماشین شدیم
دیانا: من باید برم یه جایی کار دارم میری خونه زنگ میزنم نیکا میاد پیشت
- کجا کار داری
دیانا: در این مورد حقی نداری سوال بپرسی
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد
10mim بعد رسیدم خونه
رفتم توی خونه احساس کردم یه نفر توی خونه است
پشت سرمو نگاه کردم میخواستم دیانا رو صدا بزنم که دیدم رفت ریدمم
رفتم داخل خونه آخه کی به اینا مرخصی داده
: من
سرمو برگردوندم با چیزی که تو سرم خورد افتادم
قیافش خیلی تار بود و سیاهی مطلق
۵.۱k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.