داخل که جیمین رفت بیرون از اتاق
داخل که جیمین رفت بیرون از اتاق
عصبی دستی به موهاش کشید که بعد از چند دقیقه دکتر از اتاق اومد بیرون...
_دکتر چیشد حالش خوبه؟
&بهتر شدن سکته قلبی سنگینی داشتن
باید خیلی مراقبش باشید فردا بعد از ظهر میارنش تو بخش
_ممنون
&خواهش میکنم انجام وظیفه بود
یوری
بدنم درد میکرد
زیر شکمم بیشتر
اما با قلبم که پودر شده بود چیکار میکردم
چرا وابسته کرد
من باید میرفتم الان برای چی اینجام
چشمام و که باز کردم دیدمش
دکتر گفت بهتر شدم
ایکاش مرده بودم بهتر از این بود
......................................................
جیمین
یوری اومده بود تو بخش رفتم که ببینمش وارد اتاق که شدم یه نگاه بهم کرد که یخ زدم
رفتم سمتش که ازم رو گرفت
نشستم کنارش میخواستم دستش و بگیرم که مشت کرده بود
+مرسی که بابامو کشتی
_تو از...
+ببند دهنتو من بهت اعتماد کرده بودم چیکار با من کردی من حالم از خودم بهم می خوره
ازت متنفرم متنفرمممم
برو از اینجا بیرون
همون لحظه بود که حراست بیمارستان اومدن توی اتاق
*آقا بفرمایید بیرون
_یوری من نمیخواستم
همون لحظه بود که دوباره یوری بیهوش شد که سریع دکترا اومدن تو اتاق
یوری راست میگفت به جیمین اعتماد کرد جیمین داد زد
_یوری تروخدا نمیر من دوست دارم نمیخواستم اینجوری بشه
*آقا برید بیرون اینجا بیمارستانه
جیمین و انداختن بیرون که همون لحظه بارون گرفت
جیمین زیر بارون موند
خیس شده بود سردش بود ولی اینا اصلا براش مهم نبود
بعد از چند ساعت رفت دوباره توی بیمارستان چیزی دید که باور. نمیکرد یوری دخترکش چرا پارچه ی سفید روش کشیده بودن
عصبی دستی به موهاش کشید که بعد از چند دقیقه دکتر از اتاق اومد بیرون...
_دکتر چیشد حالش خوبه؟
&بهتر شدن سکته قلبی سنگینی داشتن
باید خیلی مراقبش باشید فردا بعد از ظهر میارنش تو بخش
_ممنون
&خواهش میکنم انجام وظیفه بود
یوری
بدنم درد میکرد
زیر شکمم بیشتر
اما با قلبم که پودر شده بود چیکار میکردم
چرا وابسته کرد
من باید میرفتم الان برای چی اینجام
چشمام و که باز کردم دیدمش
دکتر گفت بهتر شدم
ایکاش مرده بودم بهتر از این بود
......................................................
جیمین
یوری اومده بود تو بخش رفتم که ببینمش وارد اتاق که شدم یه نگاه بهم کرد که یخ زدم
رفتم سمتش که ازم رو گرفت
نشستم کنارش میخواستم دستش و بگیرم که مشت کرده بود
+مرسی که بابامو کشتی
_تو از...
+ببند دهنتو من بهت اعتماد کرده بودم چیکار با من کردی من حالم از خودم بهم می خوره
ازت متنفرم متنفرمممم
برو از اینجا بیرون
همون لحظه بود که حراست بیمارستان اومدن توی اتاق
*آقا بفرمایید بیرون
_یوری من نمیخواستم
همون لحظه بود که دوباره یوری بیهوش شد که سریع دکترا اومدن تو اتاق
یوری راست میگفت به جیمین اعتماد کرد جیمین داد زد
_یوری تروخدا نمیر من دوست دارم نمیخواستم اینجوری بشه
*آقا برید بیرون اینجا بیمارستانه
جیمین و انداختن بیرون که همون لحظه بارون گرفت
جیمین زیر بارون موند
خیس شده بود سردش بود ولی اینا اصلا براش مهم نبود
بعد از چند ساعت رفت دوباره توی بیمارستان چیزی دید که باور. نمیکرد یوری دخترکش چرا پارچه ی سفید روش کشیده بودن
۳۸۴
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.